۱۱ بهمن ۱۴۰۱

نفوذ تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند- قسمت اول

 

فایل صوتی مقاله برای نابینایان در انتهای صفحه

 

جایگاه زبان فارسی در هندوستان و قلمروی عثمانییان

زبان فارسی (پارسی) در شبه قاره هندوستان در ابتدا بعنوان یک زبان ادبی، فلسفی و همینطور قضائی در دادگاه های آن سرزمین مورد استفاده بوده است و در این ارتباط هزاران سند موجود است. هم اکنون در زبان هندی که زبان رسمی هندوستان است، صدها کلمه فارسی که البته با لهجه هندی بیان می شوند وجود دارد که کار آموختن آن زبان را برای فارسی زبانان راحت می کند. شما می توانید با فراگیری چند فعل مورد نیاز و نحوه صَرف آن، در زمانی کوتاه در حد رفع احتیاجات روزمره هندی صحبت کنید.

در این ارتباط باید دانست، اردو که زبان رسمی پاکستان است، همان زبان هندی می باشد با خطی متفاوت و البته برخی کلمات اسلامی که به مرور جای برخی کلمات رایج در زبان هندی را گرفته است. از اینرو اگر شما کمی هندی و یا اردو بیاموزید، می توانید در هر دو کشور هند و پاکستان با مردم ارتباط برقرار کنید.

در کتابی با نام «ایرانیان در جنوب آسیا» چنین آمده است:

"نقش و عملکردهای تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند باعث شده است که زبان فارسی در دوران مدرن امروزی با زبان انگلیسی مقایسه شود."  [سند اول]

برخی دیگر از محققان معتقد هستند که:

" زبان فارسی در شبه جزیره هندوستان یک زبان غیر فرقه ای بوده که توده مردم مناطق مختلف را به هم پیوند می داده است. این امر کمک زیادی به ایجاد یک هویت ایرانی در شبه قاره هند به عنوان بخشی از دنیای فراملی ایران بزرگ(از نظر وسعت) نمود. " [سند دوم]

زبان فارسی با فشار کمپانی هند شرقی که مُصر بود تا زبان انگلیسی را بر شبه جزیره هندوستان مسلط کند، سرانجام موفق شد که تا سال ۱۸۷۳ میلادی تدریجن زبان فارسی را از سکه بیاندازد و انگلیسی را جایگزین آن کند. با این حال حتی در دوران کنونی نیز زبان فارسی در دانشگاه ها و مراکز آموزشی زیادی در سراسر هندوستان تدریس می شود.

جای پای زبان فارسی در اشعار شعرای هندی چنان قوی است که فارسی زدائی کامل بریتانیائی ها را بی اثر گذاشته است. تاثیر شدید زبان فارسی هم اکنون بر زبانهای کشمیری، پنجابی ، سندی، مراتی، گجراتی ، بنگالی و راجستانی مشهود است.  شما در هر کجای هندوستان و پاکستان باشید، خرگوش همان خرگوش است که با اندکی لهجه متفاوت تلفظ می شود.

شکوه و قدرت انتقال معانی در زبان فارسی (پارسی)، به ویژه در قالب نظم، چنان قدرتمند است که غزنویان ترک زبان، نه تنها زبان فارسی را برای محاوره برگزیدند بلکه در اشاعه و گسترش آن کوشش های فراوان و چشمگیری به انجام رساندند. بزرگداشت این زبان، شعرائی چون فرخی سیستانی، شاعر قرن پنجم قمری، عنصری، شاعر نام آور نیمه دوم قرن چهارم قمری را بخود جلب نمود و بزرگان کم نظیری چون ابوریحان بیرونی، دانشمند و مورخ و ابوالقاسم فردوسی، خالق شاهنامه بی بدیل را به همکاری در دربار فراخواند. به همین ترتیب مورخانی چون بیهقی، موفق شدند کتابهای تاریخی خود[1] را به زبان فارسی و به همت سلاطین غزنوی به رشته تحریر درآورند. [سند سوم]

به نظر می آید بعد از تصرف شمال هندوستان توسط محمود غزنوی، فرهنگ ایرانیان و زبان فارسی مجددن و در ابعاد گسترده تر در لاهور که آن زمان متعلق به هندوستان بود، نمود کرد و آن منطقه به زودی تبدیل به مرکز ادبیات فارسی شد. بر اثر این حمایت بزرگ غزنویان و همینطور به علت خصوصیات انعطاف پذیری زبان فارسی با، و در قالب شعر، شاعران زیادی در هندوستان گرایش شدیدی از خود به این زبان نشان دادند. شاعران هندی که به زبان فارسی می سرودند بسیار زیادند، از آن میان می توان به عنوان نمونه به این افراد نامدار اشاره نمود:

- بیدل دهلوی[2]

- امیرخسرو دهلوی[3]

- مسعود سعد سلمان[4]

- غنی کشمیری[5]

و شعرای زیادی در کشمیر هندوستان از جمله:

توفیق کشمیری، فصیحی کشمیری، اکمل‌الدین میرزا محمد کامل کشمیری، عبدالوهاب معروف به «‌شایق کشمیری»، یعقوب فرزند میر حسن گنایی ملقب به«صرفی کشمیری»، و غیره.

 

 

سنگ نوشته های فارسی در بناهای تاریخی مشهور هندوستان

شاهان سلسله گورکانی که در آن زمان حکومت قدرتمندی را بوسیله و با پشتیبانی ایرانیان در هندوستان اداره می کردند، برای زبان پارسی(فارسی) اهمیت خارق العاده ای را قائل بودند. همین امر باعث شده بود که هر کجا قلعه و یا کاخی را می ساختند در جای جای آن دستور تعبیه سنگ نبشته هایی با اشعار و به خط فارسی صادر می کردند.

در این ارتباط یکی از محل هایی که در حال حاضر از جاذبه های توریستی پایتخت هندوستان است، قلعه سرخ می باشد که به دستور شاه جهان[6] و بوسیله معمار نام آور ایرانی، استاد احمد لاهوری، در سال ۱۶۴۸ به اتمام رسید.  [سند چهارم] 

باید بیاد داشت که بنای خارق العاده تاج محل[7] در آگرا[8] واقع در حدود دویست کیلومتری جنوب دهلی را نیز همین معمار مشهور ایرانی، یعنی استاد احمد لاهوری[9] طراحی نموده است.

تاج محل، آرامگاه ممتاز محل، همسر ایرانی شاه جهان گورکانی. از زاویه کنار رود جمنا

 

قلعه سرخ یا لعل قلعه در شهر دهلی. معمارایرانی :استاد احمد لاهوری

علی اصغر حکمت، سیاستمدار، ادیب، شاعر، نویسنده و مترجم نامدار یهودی تبار و اولین رئیس دانشگاه تهران در دوران رضاشاه پهلوی و نخست وزیری محمدعلی فروغی و بنیان‌گذار کتابخانهٔ ملّی ایران بود. وی در زمان محمدرضا شاه پهلوی و نخست وزیری ساعد، برای مدت کوتاهی پست وزارت امور خارجه و البته پستهای مهم حکومتی دیگری را برعهده داشت. وی نقش بسیار چشمگیری را در گسترش فرهنگ در ایران ایفا نموده است. حکمت در کتاب خود به نام «نقش پارسی بر احجار هند» که در سال ۱۳۳۵ برای اولین بار به چاپ رسید، و همینطور در چاپ های بعدی، به بررسی صدها سنگ نوشته به زبان و خط فارسی و نقاشی های سبک ایرانی در بناهای تاریخی هندوستان مانند قلعه سرخ، و به ویژه در کاخ ریاست جمهوری هند پرداخته است. همانطور که فوقن گفته شد، استاد احمد لاهوری، معمار نامدار ایرانی در دربار گورکانیان بوده است.

قلعه سرخ دارای قسمتهای زیادی از جمله "دیوان خاص" است که برای اجرای جلسات حکومتی ویژه در نظر گرفته شده بود و تخت طاووس[10] که بعدها بوسیله نادر شاه به ایران منتقل شد، در آنجا قرار داشت. در اینجا باید به این نکته توجه داشت که طراح و سازنده این اثر هنری بی بدیل، یک استادکار ایرانی به نام محمد سعید لاهیجی معروف به «سعیدای گیلانی» و به خوشنویسی هنرمند ایرانی، بی ‌بدل‌ خان بود.

 در دور و اطراف سالن، سنگ نبشته های فارسی از جمله این شعر معروف امیر خسرو دهلوی به چشم می خورد:

گر فردوس بر روی زمین است          همین است و همین است و همین است

یکی دیگر از بخشهای مهم این قلعه، "رنگ محل" است که از آن به عنوان اقامتگاه همسر شاه جهان و در دورانی دیگر اقامتگاه دیگر زنان یاد می شود.

 

زبان پارسی در دربار عثمانیان

در انتهای این بخش که به تاثیرگذاری زبان فارسی در شبه قاره هندوستان اختصاص دارد، لازم می دانم به اهمیت و نفوذ این زبان در دربار شاهان عثمانی نیز اشاره ای کاملن مختصر داشته باشم.

احمد فریدون‌ بیگ منشی در کتاب خود "منشآت السلاطین" در باره اهمیت زبان فارسی در میان سلاطین عثمانی می نویسد:


"در آغاز کارعثمانیان، همه مراسلات و نامه‌ نگاری های دیوانی، به تبعیت از سلاطین سلجوقی در روم، به فارسی نوشته  می شدند."


در کتاب "سلیمان خان قانونی و شاه طهماسب" نوشته آلفرد لابی ار، نویسنده به کرات به استفاده بر زبان فارسی در دربار سلاطین عثمانی به عنوان یک زبان فاخر، صحه گذاشته است و بر آن تآکید دارد که استفاده از این زبان،  نوعی تبختر و خودنمائی شاهان و شاهزادگان و نخبگان دربار عثمانیان نیز بوده است. در همین ارتباط لیست بسیار بزرگی از همین سلاطین و شاهزادگان عثمانی در دست است که به زبان فارسی شعر می سروده اند. از این میان می توان به عنوان نمونه به "سلطان سلیم‌خان اول، متخلص به سلیمی " و "سلطان سلیمان خان اول «قانونی» متخلص به محبی" اشاره نمود. [سند پنجم]

نقش مولوی[11]  به عنوان یک عارف و شاعر ایرانی، تثبیت کننده اثرات غیر قابل تردید ایرانیان در قلمروی عثمانیان و امروزه در ترکیه کنونی می باشد که تجزیه و تحلیل آن یک تحقیق مجزا را می طلبد.

 

 

اقتدار ایرانیان در دربار گورکانیان در هندوستان

دو زن ایرانی به عنوان قدرتمندترین زنان تاریخ شبه قاره هندوستان

 

۱ - نورجَهان با نام حقیقی مهرالنساء متولد ۱۵۷۷ میلادی و وفات در ۱۶۴۵ میلادی، بیستمین و آخرین همسر خارق العاده، کاریزماتیک و بسیار مقتدر جهانگیر (سلیم خان)، چهارمین پادشاه گورکانی بود.

از نور جهان به عنوان قدرتمندترین ، باهوش ترین و فرهیخته ترین زن کل تاریخ شبه قاره هندوستان  نام می برند. او در سنین پایین با یک سردار بزرگ ایرانی به نام « شیر افکن خان» فرماندار ایالت بیهار در شمال شرقی هندوستان ازدواج می کند. گفته می شود که زیبائی نور جهان بقدری بوده که آوازه شهرت آن در همه مناطق، لااقل در شمال هندوستان زبانزد بوده است. در اینجا در مورد مرگ شیرافکن خان درست پس از مرگ اکبر شاه، پدر شاهزاده سلیم خان و در پی به تخت نشستن سلیم با نام جهانگیر شاه، و تقاضای ازدواج او از نور جهان، این شائبه را دامن زده بود که خود جهانگیر قبل از به قدرت رسیدن، این بانوی استثنائی را دیده و عاشق او بوده است و از اینرو در رخداد مرگ شوهر او دست داشته و یا این عمل مستقیمن به فرمان او به انجام رسیده است. تعیین صحت این مطلب یک پژوهش دقیق و دامنه دار مستقل را می طلبد.

جهانگیرشاه، پسر اکبر شاه و جودا(جودا بای، و یا راج کوماری)[12] شازده خانم مشهور راجپوتانی بود. به عبارت ساده تر، جودا بای، مادر شوهر نورجهان بود و با آنکه در زمان به قدرت رسیدن پسرش، جهانگیر شاه، مقام ملکه مادر را بخود اختصاص داده و با آنکه بسیار محبوب دربار بود، اما هرگز تا زمان مرگش در ۱۶۲۳ میلادی مجاز به فعالیتهای سیاسی نشد و هرگز و در هیچ زمینه ای حتی یک هزارم قدرتی را که عروس ایرانیش، نورجهان در اختیار داشت، در اختیار او نبود.

نباید فراموش کرد که نورجهان و جهانگیرشاه در سال ۱۶۱۱ میلادی ازدواج کردند و این بدان معناست که مادر شوهر زیبا و عروسش که دارای قدرتی بی حد و مرز در امپراتوری گورکانی بود، مدت دوازده سال همدوره بودند.  

شاهان گورکانی معمولن برخی از زنان دربار را در تصمیم گیریها شرکت می دادند و از آنها مشورت می گرفتند.

مورخین معتقدند که قدرت اصلی سلطنت، در واقع به دست این زن باشکوه که شاعر، شکارچی چیره دست و یک معمار متفکر بوده و درتثبیت جلال و جبروت گورکانیان، حداقل در آن دوره، نقش تعیین کننده ای را ایفا نموده است، بوده است. همه آنچه بعد از آن در سینمای حماسی هند در مورد چهرهای زنان استثنائی در مبارزه با استعمار بریتانیا به ترسیم کشیده شده است، بازتابی از چهره و شخصیت بی مانند نورجهان، این بانوی قدرتمند ایرانی بوده است. حداقل در دو فیلم حماسی با نامهای «پادماواتی» و «باجیرو مستانی» دقیقن آنچه در تاریخ مدون هندوستان در باره نور جهان آمده به تصویر کشیده می شود. از این دو، به ویژه فیلم اول، دقیقن بخشی از داستان نورجهان و جهانگیرشاه را بازتاب می دهد. به خصوص این واقعیت که نورجهان به همراه یک لشکر، برای نجات شوهرش، جهانگیر شاه اقدام می کند و او را از اسارت دشمن نجات می دهد.

در گزارشی از بی بی سی در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۸، این واقعیت عنوان شده است که:

"....  نور جهان تنها زنی در تاریخ هندوستان بوده است که سکه به نامش (با اسم نور جهان بر روی سکه) ضرب زده شده بود. او فرامین سلطنتی صادر می نمود، ساختمان‌های عمومی را طراحی می کرد و اتخاذ تدابیری برای حمایت از زنان مستمند و محرومان، را برعهده داشت. ..."

قدرت و نفوذ مطلق نورجهان در میان گورکانیان تا حدی بود که وی به راحتی ورود بسیاری از نخبگان ایرانی را به دربار امکان پذیر نمود، زیرا در واقع این نورجهان بود که بر جهان تحت تسلط گورکانیان حکومت می کرد و نه جهانگیر.

در هر حال این بانوی استثنائی، بعد از به قدرت رسیدن شاه جهان که در واقع شوهر دختر برادر او نیز بود، پس از مدتی اقامت در لاهور که در آن زمان جزو خاک هندوستان بود، در انتها  در ۱۷ دسامبر ۱۶۴۵ میلادی در سن ۶۸ سالگی درگذشت. محل تدفین او در نزدیکی مقبره شوهر محبوبش، آرامگاهی در شاه ‌دره باغ  لاهور است که خود او طراحی نموده بود. بر روی مقبره او شعری به این مضمون نوشته شده ‌است:

بر مزار ما غریبان نی چراغ و نی گلی                   نی پر پروانه سوزد نی صدای بلبلی


خصلت های نیک و قدرتهای روحی و شخصیتی خارق العاده ای که در تاریخ مدون برای نورجهان برشمرده شده است و او را در هندوستان و شاید حتی در جهان در جایگاه قدرتمندترین زنان می نشاند، چنان  است که اندیشه را وادار به ایجاد این فکر می کند که:

   " آیا براستی او از یک سیاره دیگر نیامده بود؟ "

 

در این راستا باید بیاد داشت که در طول تاریخ مدون ایران از دوران باشکوه هخامنشیان تا به امروز، این سرزمین زنانی حتی قدرتمند تر و تأثیرگذارتر از نورجهان را نیز بخود دیده است. یکی از این زنان نامدار، آتوسا می باشد. آتوسا (550 قبل از میلاد - 475 قبل از میلاد) دختر بزرگ کوروش دوم و کاساندان و همسر داریوش اول و مادر خشایارشا بود. نام او به معنای " اهدا کننده خوبی ها " است. او تحصیلکرده ترین و فرهیخته ترین زن دربار هخامنشی به حساب می آمد. به گفته هرودوت، " آتوسا هر چیزی را که می خواست، حتمن به اجرا درمی آورد"، زیرا او در واقع مدیر کاخ بود. به عقیده من می توان آتوسا را حتی از نورجهان و ممتاز محل فرهیخته تر و قدرتمند تر دانست زیرا امپراتوری هخامنشیان بسیار وسیع تر از قلمروی گورکانیان بود و خود آتوسا فردی بسیار تحصیلکرده با شخصیتی قدرتمند بود.

 

 

جهانگیر شاه گورکانی

نورجهان

     

  م۲- ممتاز محل (ممتازترین فرد منطقه)، با نام حقیقی ارجمند بانو بیگم متولد ۱۵۹۳میلادی در آگرای هندوستان و متوفی ۱۶۳۱ میلادی در همان شهر در بنای تاریخی تاج محل . وی دختر میرزا حسن آصف ‌خان[13]، برادر بزرگ نورجهان و همسر شاه جهان[14] بود. با زبانی ساده تر، نورجهان عمه ممتاز محل بود.

داستان عشق او و همسرش، شاه جهان، از دیوارهای قطور قصرهای تودرتو به خارج درز کرده و حتی افراد عادی کوچه و خیابان را تحت تأثیر قرار داده بود. ممتاز محل نیز مانند عمه پرقدرت و بسیار بانفوذ خود، مُهر پادشاهی «مُهر اوزک» را در دست داشت و هر سند و یا دستور وقتی رسمی تلقی می شد که ممتاز محل آن را با مُهر خود ممهور کرده باشد.

در مورد شخصیت این زن استثنائی گفته شده است، وی با آنکه با قدرت نامحدودش، عملن همه لشکریان و درباریان را زیردست و تحت فرمان خود داشت، بانویی بسیار فروتن بود و هرگز در صدد برتری سیاسی بر دیگران برنیامد. وی مانند عمه خود، نورجهان، تمهیداتی برای رفع ظلم از یتیمان و طبقه فرودست و همینطور حمایت از شعرا و نویسندگان و معماران، برای مثال با پرداخت کمک های دائمی مالی به آنها، به انجام رساند، زیرا خود، زنی فرهیخته و شاعری بدیهه سرا بود.

نقل است که، روزی شاه جهان هنگام تماشای رود جمنا[15] رو به ممتاز می گوید:

آب از هوای روی تو می‌آید از فرسنگ‌ها

و ممتاز سریعن جواب می دهد:

وز هیبت شاه ‌جهان سر می‌زند بر سنگ‌ها

ممتاز محل در هنگام مرگ، چهاردهمین فرزند خود را حامله بود. شاه جهان از بیماری او آگاه شد و خط مقدم جنگ را رها نمود و نزد همسرش که گفته می شود از جانش بیشتر دوست می داشت به پشت جبهه بازگشت. در آخرین دیدار، مرد از همسر خود می خواهد که وصیّت کند و ممتاز از او می خواهد که بعد از او زن دیگری را به همسری نگیرد، نکته ای که اگرهم گوشزد نمی شد، احتمالن خود شاه جهان آن خواسته را عملی  می کرد.

 ممتاز با مرگ خود در واقع به یک عشق افسانه ای دو سویه پایان داد. بعد از آن، شاه جهان هرگز دوباره ازدواج نکرد و علاوه بر آن، دستور ساختن یک بنای کم نظیر جهانی، به عنوان آرامگاه همسر محبوب خود، به نام «تاج محل» را صادر نمود که بوسیله معمار نام آور ایرانی، استاد احمد لاهوری به انجام رسید. از این اثر معماری، امروزه به عنوان یکی از عجایب جهان یاد می شود.

پس از مرگ ممتاز محل، دوران قدرت شاه جهان هم بتدریج به انتها رسید و فرزندان این دو، یعنی ممتاز و شاه جهان، برهم شوریدند و اورنگ زیب، پسر سوم شاه جهان و ممتاز محل بر برادر خود دارا شکوه[16] که از نظر فرهیختگی و بویژه علاقه بسیار زیاد به زبان و ادبیات فارسی به مادر خود و خاندان ایرانی او شبیه بود، تاخت و او را از پای درآورد و پدر خود را نیز زندانی کرده تا آخر عمر در آنجا نگاه داشت.

داراشکوه پسر بزرگ شاه جهان و ممتاز محل، دارای همه خصوصیات نیک مادر خود، ممتاز محل و عمه مادرش، نورجهان، بود و اگر بجای اورنگ زیب، او که به عنوان ولیعهد رسمی گورکانیان اعلام شده بود به تخت می نشست، قدرت ایرانیان در شبه قاره هندوستان و در دربار سلطنتی این سلسله، دوچندان می شد و وقایع تاریخی، سمت و سوی دیگری می یافت.

دارا شکوه علاوه بر متصف بودن به خصوصیات اخلاقی خاندان مادری خود، یک عارف نیز بشمار می رفت. کتابهایی که از او برجای مانده است، نشان از آن دارد که وی بسیار تلاش نمود تا نشان دهد، دین اسلام و هندو دارای مشترکات زیادی هستند. یکی از ارزشمندترین کارهای او، ترجمه اوپانیشهاد[17]  به زبان فارسی می باشد.

متاسفانه در طول تاریخ، هر از چندگاهی شاهد آن بوده ایم که کسانی جایگاهی را در اختیار گرفته اند که در قد و اندازه آنها نبوده است و این امر خسارات زیادی را بر حقیقت مربوط به آن جریان خاص وارد آورده است. خسارتی که شاید جبران آن کار آسانی نباشد.

امپراتوری گورکانی مغول ها که با بابر، شاهزاده تیموری به عنوان اولین شاه از این سلسله که با کمک ایرانیان به قدرت رسیده بود آغاز گشت، از او به پسران و نوه هایش، همایون، اکبرشاه، جهانگیر، شاه جهان و اورنگ زیب و دیگران به ارث رسید و بعد از مرگ اورنگ زیب در سال ۱۷۰۷ رو به زوال رفت تا سرانجام در سال ۱۷۳۹ میلادی در زمان محمد شاه در نبرد کرنال به دست نادرشاه افشار، پادشاه قدرتمند و بسیار کاریزماتیک ایران بزرگ، عملن سقوط نمود و در پی آن به تدریج تا آخرین پادشاه یعنی بهادر شاه دوم، کمپانی هند شرقی بریتانیا، بساط استثمار خود را در سراسر هندوستان گسترانید.

باید بیاد داشت که نادر شاه هرگز هندوستان را اشغال نکرد و پس از پیروزی بر محمد شاه، گرچه قادر بود در همان زمان این سلسله را کاملن سرنگون کند و در پی رخدادهایی دیگر که در حوصله این مقاله نمی گنجد، تاج شاهی را مجددن بر سر محمد شاه گذاشت و او را در مقام خود ابقا نمود و با هدایای گرانبهائی چون تخت طاووس و کوه نور که خود پادشاه و اشراف زادگان مغول به او هدیه داده بوده اند و ضمیمه کردن بخش وسیعی از غرب شبه قاره هندوستان به ایران بزرگ، لشکر خود را به کشورش بازگرداند.

در پایان این قسمت مایلم به دو نکته که به نظر می آید در تاریخ گم شده اند، اشاره ای داشته باشم:


               نکته اول آنکه:

               به عقیده من، همراه با دلایل دیگری که در تاریخ ثبت است، حقیقت می تواند آن باشد که پادشاه قدرتمندی چون نادر که بر بخش بزرگی از دنیا حکم می راند و بر طبق روایت تاریخ نویسانی چون جیمز بیلی فریزر[18] اسکاتلندی، پادشاهی بسیار باهوش و مسلط و از کاریزمای زیادی برخوردار بوده و در سراسر دنیا جاسوسان زیادی را در استخدام داشته است، نمی توانسته از نفوذ روزافزون کمپانی هند شرقی  در آن سرزمین که از زمان جهانگیر شاه آغاز شده بود، بی خبر باشد و به همین علت و البته صلاحدیدهای دیگر، محمد شاه را بر مقام پادشاهی ابقا نمود و در همین راستا یکی از شازده خانمهای دربار گورکانیان را نیز به عقد پسرش در آورد، تا با ایجاد اتحادی بزرگ، از پیشروی بریتانیا در آن خطه و نفوذ بر ایران نیز جلوگیری نماید. شاید همین زیرکی نادرشاه و قدرت رو به تزاید او، به ویژه بعد از این  اتحاد با گورکانیان هندوستان، خشم جرج دوم پادشاه بریتانیا را برعلیه نادر برانگیخته باشد.


               نکته دیگر آنکه:

               من این احتمال را منتفی نمی دانم که شورش بر علیه نادر در اواخر عمر او آنهم توسط معتمدین افشاریه که منجر به کشته شدن او شد، بنابر سفارش و به تحریک کمپانی هند شرقی بریتانیا باشد، زیرا وارد شدن چند  نفر به خیمه او و از پای درآوردن چنین شخصیتی به آن سادگی، و ایجاد شورش هایی در جای جای ایران بزرگ، بدون حمایت نیروی اهریمنی این سازمان بریتانیایی، امری غیرممکن بوده است.

نادرشاه افشار، یکی از قدرتمندترین و کاریزماتیک ترین پادشاهان ایران


ممتار محل

شاه جهان

در این ارتباط باید گفت، خصلت های نادرگونه شاهان پهلوی، البته منهای کشورگشائی های نادر، در اولین قدم باعث شد تا بریتانیا در اولین فرصت، رضا شاه را با بهانه های واهی و لشکرکشی به ایران سرنگون کند و در وضعیتی اسارت گونه، به اجبار به جزیره موریس در جنوب آفریقا بفرستد. این لشکرکشی باعث کشته شدن حدود هشت میلیون ایرانی در جنوب آن سرزمین به علت گرسنگی که بریتانیا مسئول آن بود شد. سالها بعد در دومین اقدام خود، بریتانیا حکومت محمدرضا شاه را نیز سرنگون نمود.

دلیل این مخالفت با شاهان پهلوی آن است که بریتانیا همانطور که از قدرت، کاریزما، شجاعت و هوش سرشار نادرشاه می هراسید و آن را مانع طرح ها و برنامه های استعماری و استثماری خود می دید، تقریبن همه آن خصوصیتها را، البته در چهارچوب امکانات این عصر، در رضا شاه و بعد از او در محمدرضا شاه پهلوی می دید. تهدیدات پهلوی دوم برعلیه غربیها در مورد معاملات نفتی، قدرت وی در اوپک، انتقادات بی پروای وی از سازمان ملل و ضعیف خواندن سازوکار این سازمان، پیشرفت اقتصادی و صنعتی چشمگیر ایران در دوران او و طرح های او برای آینده ایران که آشکارا از آن سخن می گفت، و البته دیگر قابلیتهای او، این بار نیز خشم استعمار پیر را برانگیخت تا در اتحادیه گلوبالیزم منفی جهانی که برخی از سیاستمداران دمکرات آمریکا نیز جزئی از آن بوده اند، سرنگونی او را با کمک عوامل داخلی، یا همان ارتجاع سرخ و ارتجاع سرخ-سیاه و البته با کمک ملی-مذهبیون رقم بزند.

باید توجه داشت که معممین در جریانات ۵۷ تنها در روزهای آخر، آنهم بطور پراکنده و در تعداد کم شرکت داشتند اما با ورود روح الله خمینی به ایران به ناگاه سر برآورده به تدریج همه پستها را قبضه نمودند. در واقع، حقیقت آن است که آنچه، انقلاب ۵۷ نام گرفت، محصول خدمات بی قید و شرط همان عوامل داخلی  و بازیگران خارجی که فوقن نام برده شدند، برای حاکمیت جدید می باشد، اعم از سازمان دادن تظاهرات، تولید و پخش Desinformation  یا همان شایعات دروغین و به شدت مبالغه آمیز بر ضد پهلوی ها و به نفع حاکم ناآزموده جدید، تا حمله به پادگانها و تخلیه سلاح جنگی و اعدام افسران ارتش و ایجاد کمیته ها و غیره.

با بازگشت به جریان اصلی این مقاله، باید بگویم، در هر حال من چنین معتقدم که به احتمال قوی، عدم وجود شیرزنان خارق العاده ای چون نورجهان و ممتاز محل در دربار اورنگ زیب که انسانی پست، بی وجدان و خونخوار بوده است، و البته حمله نادرشاه به هندوستان، دو دلیل اصلی زوال این سلسله تا آخرین پادشاه آن، یعنی بهادر شاه دوم می باشد.س


پایان قسمت اول

 مطالعه قسمت دوم

در سایت
و یا در پستهای قدیمی این وب لاگ


 تحقیق و پژوهش : فرامرز تابش    



کد مقاله در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان 
                                 kt,b jhvdod hdvhkdhk nv afi rhvi ikn,sjhk_rslj h,g:





             فایل صوتی برای نابینایان


 

زیرنویس ها

[1]  تاریخ بیهقی: در نیمه دوم قرن یازدهم

[2]   بوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، ۱۰۵۵–۱۱۳۳

[3]  حکیم ابوالحسن یمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیرخسرو دهلوی (زادهٔ ۶۵۱ در پتیالی، هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی)

 [4]  نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری گرچه اصالتن ایرانی بود اما گویا عمده عمر خود را در لاهور گذرانده باشد.

[5]  در سده هفدهم میلادی/یازدهم هجری بود

[6] شهاب‌الدین محمد شاه جهان یا شاه جهان اعظم زادهٔ ۵ ژانویه ۱۵۹۲ – درگذشتهٔ ۲۲ ژانویه۱۶۶۶ فرزند جهانگیر

[7]  مشهورترین بنای تاریخی جهان و آرامگاه ممتاز محل همسر شاه جهان است که در نزدیکی شهر آگرا و در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلی پایتخت هندوستان واقع شده‌ است. این بنا یکی از عجایب هفتگانه جدید دنیا محسوب می شود

[8] شهر آگرا یا آگره (Agre)و در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلی پایتخت هندوستان واقع شده‌ است.

[9] قلعه سرخ (لعل قلعه) را نیز همین استاد ایرانی معماری طراحی نمود.

[10]  یک تخت سلطنتی جواهرنشان بود که به دو طرح طاووس و همینطور الماس مشهور کوه نور مزین شده و در قرن ۱۷ میلادی برای شاه جهان ساخته شده بود. این تخت را نادر شاه بعد از غلبه بر محمد شاه گورکانی همراه عنائم دیگر به ایران آورد. طراح و سازنده این اثر هنری بی بدیل، محمدسعید لاهیجی معروف به سعیدای گیلانی و بی‌بدل‌خان، خوشنویس و هنرمند ایرانی بود.

[11]   جلال‌الدین محمد بلخی، تولد: ۶ ربیع‌الاول ۶۰۴ –وفات: ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، شاعر و عارف پرآوازه ایرانی

[12] Jodha bai

[13]  او فرزند میرزا غیاث بیگ یکی از شاهزادگان ایرانی درباریان شاه طهماسب صفوی بود. او پدر ارجمند بانو بیگم مشهور به ممتاز محل همسر شاه جهان بود. آصف خان دارای مقام وزارت و نایبی. او همچنین برادر بزرگ نورجهان بود.

[14]  شهاب الدین محمد، ملقب به شاهزاده خرم، فرزند جهانگیر شاه

[15] Yamuna و یا Jamuna تاج محل در کنار این رود که برای هندوان مقدس است ساخته شده است.

[16]   Muhammad Dara Shikoh

[17]   به معنای در مقابل یک استاد معنوی آموختن است. به قسمتهای پایانی وداها اطلاق می شود

[18]  James Baillie Fraser

اسناد 

[ سند اول ]

 Persian in South Asia به تالیف دو محقق به نامهای راویندر گارکش Ravinder Gargesh و اس. ای. اچ عبیدی S. A. H. Abidi 

[ سند دوم ]

 [ Alam, Muzaffar (2003), Pollock, Sheldon (ed.), "The Culture and Politics of Persian in Precolonial Hindustan"]

[ سند سوم ] Sharlet, Jocelyn (2011). Patronage and Poetry in the Islamic World ]

[سند چهارم ] History of the Taj Mahal Agra". agrahub ] 

[سند پنجم ]   E. J. W. Gibb ۱۹۶۵. «A History of Ottoman Poetry و رضا خسروشاهی (۱۳۵۰). «شعر و ادب فارسی در آسیای صغیر تا سده دهم هجری»



 

 

 

 

 

 

نفوذ تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند- قسمت دوم

 


 فایل صوتی مقاله برای نابینایان در انتهای صفحه 


تآثیرات چشمگیر زرتشتیان ایرانی در هندوستان

در قرن هفتم میلادی، دقیقن از ۶۳۳ تا ۶۵۱ میلادی سه خلیفه اسلام، ابوبکر، عمر و عثمان در حملاتی پی در پی، یزدگرد سوم  را از پای درآورده و ایران را اشغال نمودند. در پی گستراندن سختگیرانه دین اسلام در ایران، با کوچ بسیاری از زرتشتیان به منطقه کجرات هند و عمدتن به شهر بمبئی(مومبای)، دین زرتشت که گرچه یک دین ایرانی، اما جهانی بود ، از نظر تعداد پیروان، رو به افول نهاد.

در منابع مختلف، تعداد زرتشتیان جهان را متفاوت بیان کرده اند، مراکز زرتشتی در هندوستان پیروان این دین را در هشت سال پیش ۱۵۰ هزار نفر اعلام نمودند که با احتساب رشد حلزونی پیروان این دین، می توان احتمال داد که هم اکنون در هندوستان چیزی کمتر از ۱۷۰ تا ۱۸۰  هزار زرتشتی که با نام پارسی[19] شناخته می شوند، زندگی می کنند.  [سند ششم]

متاسفانه یافتن یک منبع معتبر که ضمنن آمار دقیقی از زرتشتیان جهان داده باشد کار آسانی نیست، اما از مجموع گزارشات می توان با احتیاط ادعا نمود که در جهان چیزی حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار زرتشتی یافت می شود که اکثریت آنها در هندوستان، به ویژه در بمبئی ساکن هستند.

گرچه زرتشتیان در هندوستان یک جامعه کوچک را تشکیل می دهند، اما تاثیرات گسترده و مثبتی را که بر سراسر هندوستان در زمینه های مختلف تجاری، علمی و هنری برجای نهاده اند بسیار چشمگیر است.

برای درک درجه همت، سخت کوشی  و ایمان این زرتشتیان ایرانی، باید دانست که آنان در هنگام کوچ از ایران به هندوستان، همه راه، در خشکی و دریا،  و با وجود سختی های بسیار، همواره «آتش بهرام» که به  «ایرانشاه» مشهور است را روشن نگاه داشتند تا سرانجام آن را در اولین عبادتگاه خود در آتشکده نهادند.

برای رعایت اختصار و اجتناب از شاخ و برگ دادن به مسائل مربوطه، مستقیمن تنها به برخی از ایرانیان تاثیرگذار زرتشتی در هندوستان می پردازیم: 
سس
زرتشتیان هندوستان که در آنجا با نام پارسی شناخته می شوند

Express photo by Rahul V Pisharody  .اولین آتشکده زرتشتیان هندوستان در شهر حیدرآباد 


در زمینه اقتصادی:

- جمشیدجی نوشروانجی تاتا متولد ۱۸۳۹ و متوفی ۱۹۰۴ ، بنیان گذار گروه صنعتی تاتا که هم اکنون در زمینه های مختلف، غول صنعتی هندوستان است. فرزندان او نیز همواره در مسند قدرت گروه صنعتی تا تا بوده اند. این تشکیلات عظیم، سهم بسیار چشمگیری در اقتصاد و پیشرفت صنعتی در هندوستان داشته است. ضمنن هتل «تاج محل» روبروی دروازه هند در شهر بمبئی(مومبای) نیز به ایشان تعلق دارد. لازم است بدانید این هتل یکی از مجلل ترین و گران ترین هتل های جهان است.

 

 در زمینه سیاست:

- دادابهی ناوروجی [20] یک رهبر سیاسی، محقق و نویسند بود و در دوره های دوم، نهم و بیست و دوم، رئیس کنگره ملی هند بود.

- اسمرتی ایرانی همسر زوبین مهتا، وزیر توسعه در دولت نارندرا مودی بود.

- فیروز قندی، شوهر ایندیرا گاندی (قندی)، سومین نخست وزیر هندوستان و دختر جواهر لعل نهرو، یک ایرانی پارسی بود.

- راجیو گاندی (قندی) که به مدت پنج سال بعد از ترور مادرش، ایندیرا، به نخست وزیری هندوستان رسید، نیمه پارسی بود.

 

در زمینه امور نظامی:

سام هرموزجی[21] یک مارشال مشهور ارتش هندوستان بود.


در زمینه هنر:

سیامک داور[22] کسی بود که چهره و مفهوم رقص در بالی وود[23] را تغییر داد.

زوبین مهتا یکی از بزرگترین رهبران ارکستر فیلارمونیک جهان است. وی برای مدت سیزده سال رهبری اکستر فیلارمونیک نیویورک را برعهده داشت.

بومن ایرانی[24] یکی از چهرهای بسیار سرشناس در بالی وود.

فردی مرکوری [25] خواننده مشهور جهانی با نام اصلی فرخ بالسارا [26]   

ضمنن افراد زیادی در سینمای هند دارای اصلیت ایرانی می باشند. طبق یک نظریه غیر قابل راستی آزمائی، اکثر کسانی که پوستشان روشن است و از زیبائی نسبی برخوردار هستند، اصالتن ایرانی می باشند. ضمن آنکه افراد دیگری که در ایران متولد شده اند نیز هم اکنون در سینمای هندوستان، بالی وود، مشغول می باشند.

 

در زمینه علمی:

هومی بهابها [27]  پدر برنامه اتمی هندوستان.

 

در زمینه حقوق بشر:

سولی سورابچی[28]  یک مدافع آزادی و گسترش حقوق بشر مشهور در هندوستان.

 

آنچه فوقن بطور کاملن مختصر در ارتباط با اثرگذاری زرتشتیان ایرانی تبار در شبه قاره هندوستان گفته شد را با نظر گاندی در مورد این شهروندان به اتمام می رسانیم:

مهاتما گاندی[29] در مورد پارسی های هندوستان گفته است:

" پارسیان (هند) گرچه کم تعداد هستند، اما سهم آنها در همکاری و فعالیت، خارج از حد مقایسه (با دیگران) است."    [سند هفتم]

 

 

فعالیتهای سلسله اسماعیلیه در هندوستان


مقدمتن باید دانست که در این مقاله مختصر که در دو بخش در سایت پژوهشکده انتشار می یابد، هدف، بررسی فرقه اسماعیلیه و زندگی آقاخان ها که رهبران این آئین هستند نیست، بلکه هدف، روشن ساختن این امر مهم است که ایرانیان در درازای تاریخ، تاثیرات چشمگیری در هندوستان برجای نهاده اند و دیگر آنکه، فرهنگ باستانی ایرانی چنان در فرهنگ عمومی هند موثر واقع شده است که اگر بخواهیم آن را از فرهنگ غالب کنونی در هندوستان جدا کنیم، حجم چندانی از آن باقی نخواهد ماند. از اینرو در اینجا فقط به اثرات چشمگیری می پردازیم که آقاخان ها در شبه جزیره هندوستان برجای نهاده اند.

جریان از آنجا آغاز شد که پس از درگذشت جعفر صادق در سال ۷۶۵میلادی، ششمین رهبر و از امامان بنام شیعه که فردی دانشمند نیز بوده است، اختلاف نظر در مورد آنکه امام هفتم چه کسی باید باشد بوجود آمد. بطور کاملن مختصر، اکثریت شیعیان، موسی کاظم را رهبر مذهبی و عده ای نیز اسماعیل فرزند ارشد جعفر را امام دانسته به او اقتدا نمودند.

البته مسئله کمی پیچیده تر از این مقدار است که ما از آنالیز آن خودداری می کنیم.

بعدها خود اسماعیلیان به چند شاخه تقسیم شدند که بزرگترین آنها، فرقه اسماعیلیه نزاری[30] است و آقاخان ها از همین شاخه از مذهب شیعه می باشند و به آنها امام گفته می شود. آقاخان ها در سراسر جهان دارای ۳۵ نمایندگی دیپلماتیک در سی و پنج کشور می باشند و گفته می شود با آنها به عنوان یک دولت که دارای سرزمین نمی باشد رفتار می شود. در حال حاضر آقاخان چهارم در قید حیات است.

در اینجا بیان یک نکته از اهمیت خاصی برخوردار است و آن اینکه، لقب آقاخان را برای اولین بار فتحعلی شاه قاجار به آقاخان اول اعطا نمود که تا به امروز نیز مورد استفاده است. برای آنکه کمی با این افراد آشنا شویم به بررسی مختصر زندگی آنها می پردازیم.


آقاخان اول:  

حسن علی شاه، چهل و ششمین امام و اولین آقاخان است که در سال ۱۸۰۰میلادی در کهک قم بدنیا آمد. در تاریخ تولد او در منابع انگلیسی و آلمانی چهار سال اختلاف نظر است. در هر حال او حاکم کرمان بود و بنابر دلایلی که از ذکر آن خودداری می شود، سرانجام در تاریخ ۱۸۴۶ به بمبئی نقل مکان نمود و در دوران اقامت خود در هندوستان، روابط خوبی با دولت انگلستان ایجاد نمود، بطوری که شاهزاده ادوارد هفتم[31] هنگام دیدار از هندوستان، با آقاخان اول ملاقات نمود و پس از آن، دولت انگلستان از او به عنوان رهبر معنوی یک جامعه اسلامی نام برد و مورد حمایت قرار داد.

بنابراین تا اینجا متوجه شدیم که آقا خان ها در چه زمانی در هندوستان مستقر شدند.

 

آقاخان دوم:

او در سال ۱۸۳۰ میلادی در محلات ایران بدنیا آمد و در ۱۸۸۵ در شهر پونا درهندوستان دیده از جهان فروبست. وی نیز عضوی از سلسله قاجار و چهل و هفتمین امام اسماعیلیه نزاری محسوب می شد، زیرا مادرش دختر فتحعلی شاه قاجار و همسر سومش، شمس الملوک، خواهرزاده محمد علی شاه و نوه فتح علی شاه قاجار بود. او نیز مانند پدرش رابطه خوبی را با بریتانیایی ها داشت.

آنچه مورد نظر ما در ارتباط با اثرگذاری تاریخی آقاخان ها در هندوستان است، بدون در نظر گرفتن علایق و یا وابستگی های سیاسی و مذهبی آنهاست. برای مثال این امر مهم مورد نظر است که آقاخان دوم از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۵ در "شورای قانونگذاری" (شورای قانونگذاری امپریال) ریاست جمهوری بمبئی که تحت نظر فرماندار وقت، جیمز فرگوسن[32] اداره می شد، دارای یک کرسی بود. و یا این مطلب که وی در سال ۱۸۷۴ میلادی عضوی از کمیسیون حل اختلافات مابین مسلمانان و هندوان بود و بسیاری از نیکوکاری هایی که در تاریخ هندوستان باقی مانده را نیز به او نسبت می دهند.

از بررسی تاریخ مربوط به صوفیان ایرانی و آنچه در مورد آقا خان ها ثبت است چنین برمی آید که آقاخان اول و دوم هر دو با سلسله درویشی نعمت الهی رابطه نزدیکی داشته اند.

در هر حال ثروت زیادی که آقاخان ها در اختیار داشتند، با بکار انداختن آن در مناطقی در هندوستان و بعدها در سراسر جهان، در اقتصاد منطقه ای نیز، نقش تعیین کننده ای را ایجاد نموده اند.


آقا خان سوم:

با بررسی آنچه از زمان آقا خان سوم برجای مانده، به نظر می آید اثرگذاری وی در هندوستان به ویژه در شهرهای بمبئی(مومبای) و پونا بیش از پدر و پدربزرگ و یا حتی پسر خود، آقا خان چهارم باشد.

او سال ۱۸۷۷ میلادی در کراچی که در آن زمان بخشی از هندوستان بود بدنیا آمد و در سال ۱۹۵۹ در اسوان[33] مصر به خاک سپرده شد.

آقاخان در سال ۱۸۹۷ از ملکه ویکتوریا نشان شوالیه فرمانده امپراتوری در هند(KCIE) را دریافت داشت و در سال ۱۹۰۲ به درجه شوالیه اعظم امپراتوری در هند(GCIE) ارتقاء یافت. وی همچنین در سال ۱۹۱۲ بوسیله جرج پنجم[34] به درجه شوالیه اعظم فرمانده گروه ستاره هندوستان (GCSI) نائل شد.

آقاخان سوم در سال ۱۹۰۶ ، عضو مؤسس و اولین پرزیدنت لیگ مسلمانان سراسر هند بود. حزب سیاسی که برای ایجاد یک ملت مستقل مسلمان در مناطق شمال غربی هند، تحت سلطنت استعمار انگلیس عمل می کرد و در سال ۱۹۴۷ به تأسیس کشور پاکستان انجامید.

این امر در عمل بدان مفهوم است که آقاخان سوم مأمور بریتانیا برای تجزیه هندوستان بوده است. اما همانطور که فوقن نیز بدان اشاره شد، هدف در این مقاله فقط نشان دادن تأثیرات ایرانیان در آن منطقه از جهان است، بدون آنکه به قضاوت در آن باره بنشینیم، زیرا لازمه بررسی امر ایجاد یک اتحادیه بزرگ مسلمان در هندوستان برای ایجاد کشور پاکستان، ورود به مقوله هایی خواهد بود که از متافیزیک نیز سر در خواهد آورد و یقینن چنین تحقیقی نه یک مقاله بلکه یک کتاب کامل خواهد بود.

گفته می شود آقاخان سوم در اصلاح قانون اساسی هندوستان نیز نقش بزرگی را عهده دار بوده است.

گذشته از آنچه گفته شد، یکی از جاذبه های گردشگری که جزو آثار ملی هندوستان نیز می باشد، کاخ آقاخان در شهر پونا است. این کاخ در ارتباط نزدیک با جنبش آزادی هندوستان از استثمار بریتانیا قرار دارد و در زمانی به عنوان زندان یا محل نگهداری ماهاتما گاندی[35] ، همسر او کاستوربا گاندی[36] منشی او ماهادو دسای[37] و یک خانم اکتیویست هندی به نام ساروجینی نایدو[38] مورد استفاده بوده است. البته این امر که این افراد در آنجا زندانی بوده اند چندان به واقعیت نزدیک نیست ولی شاید مجبور بوده اند از محوطه قصر و باغهای اطراف آن خارج نشوند.

یکی از جاذبه های گردشگری این تشکیلات، ایجاد محل های یادبود مجزا از یکدیگر برای نگهداری خاکستر مهاتما گاندی و همسرش کاستوربا گاندی در محوطه باغ  می باشد و جاذبه دیگر، مجسمه های این افراد در فضای داخلی قصر است. ضمنن در آنجا اسناد و نامه های دست نوشته زیادی که حاکی از وضعیت آن دوران ماهاتما گاندی است در دسترس می باشد.

این کاخ با مساحت کل نوزده هکتار (۷۷۰۰۰ متر مربع) خود که ۷ هکتار (۲۸۰۰۰ متر مربع) آن ساختمان اصلی می باشد، در سال ۱۹۶۹، توسط آقاخان چهارم به عنوان نشانه احترام به گاندی و فعالیتهای وی در جهت آزادی هندوستان، به مردم هند اهدا شد و هم اکنون دفتر مرکزی انجمن ملی یادبود گاندی است. این بنای یاد بود سالانه ده ها هزار توریست را از داخل و خارج از هندوستان بخود جذب می کند. 


خاکستر گاندی و همسرش در این دو بنای یادبود نگهداری می شوند

 

مجسمه های گاندی و همسرش در محوطه داخل کاخ


 کاخ آقاخان سوم که اینک به عنوان دفتر مرکزی انجمن ملی یادبود گاندی بکار می رود

 

کاخ آقا خان سوم که توسط پسرش به مردم هندوستان هدیه داده شد


در اینجا از بررسی فعالیتهای آقاخان چهارم که هم اکنون در قید حیات است خودداری می شود و فقط به ذکر این مطلب بسنده می شود که وی هم اکنون بیش از ۲۰۰ آژانس در زمینه های مختلف با حدود ۸۰۰۰۰ کارمند را اداره می کند. او همچنین معاون رئیس انجمن سلطنتی کشورهای مشترک المنافع است. [سند هشتم] 

در اینکه آقاخان ها در طول تاریخ به بریتانیا وابسته بوده و هستند شکی نیست، با این حال باید اذعان داشت آنها با اقدامات و فعالیتهای خود، در اذهان مردم هندوستان، ایرانیان را به عنوان افراد بسیار تأثیرگذار و لایق در تاریخ و فرهنگ هند تثبیت نمودند.

من شخصن مدتی را در همین شهر پونا اقامت داشته ام و رفتار بسیار دوستانه مردم بومی را نه تنها در بمبئی و پونا بلکه در سراسر هندوستان نسبت به ایرانیان بیاد دارم. در کل، هندی ها مردم مهمان نوازی هستند، اما رفتارشان با ایرانیان در حدی دوستانه بوده و هست که انسان را بشدت تحت تأثیر قرار می دهد. یکی از دوستان پارسی(زرتشتیان هندوستان) تعریف می کرد که اگر یک ایرانی برای مثال از چراغ قرمز بگذرد و پلیس او را متوقف کند، به محض آنکه بفهمد او یک ایرانی است، از جریمه کردن او خودداری می کند. در میان افراد تحصیل کرده هندی، این دوستی همراه با احترام است، احترامی که به همت ایرانیان سخت کوش از اعماق تاریخ تا به امروز و توسط زنان بزرگی چون نورجهان، ممتاز محل و ادیبان، شاعران، معماران و سیاست مداران ایرانی و ایرانی تبار ایجاد شده است. این ارتباط چنان فرهنگ و تاریخ ایرانیان و هندوان را درهم آمیخته است که جدا کردن آن دو از هم غیرممکن است.


حرف آخر: لزوم تقویت ناسیونالیزم غیر بناپارتی

ایده اصلی از به انجام رساندن این تحقیقات آن است که، تقویت یک ناسیونالیزم متعادل را من برای کشور ایران بخصوص در این اینتروال از زمان که وضعیت بسیار پیچیده، خطرناک و حساسی بر آن حاکم است، نه تنها لازم، بلکه ضروری می دانم، زیرا ملی گرائی متعادل، در هر زمینه ای که فعال باشد، مانند ماده ای چسبنده عمل می کند که اقوام ایرانی را با یکدیگر متحد نگاه می دارد. شما اگر به شاهنامه خوان ها و نقال ها میدان بدهید تا برای مثال از رستم و شاهکارهای او سخن بگویند، این امر در جهت اتحاد ملی خواهد بود زیرا، چه آن جریانات، افسانه باشند و یا جزئی از تاریخ غیرمدون، در هر حال چیزی که مسلم است آن است که رستم نه اهل تهران بلکه سیستانی- بلوچستانی بوده است و تکرار و تاکید بر این امر، آن سیستانی و بلوچستانی را به محدوده جغرافیایی آن کشور امیدوار می کند، زیرا خود را بخشی از فرهنگ همه آن گستره می بیند. اگرچه ملی گرایی و هویت طلبی ملی دامنه بسیار وسیع تری نیز دارد.

از طرف دیگر، صحبت از یک پرچم، یک کشور و یک زبان مشترک که همه اقوام را به یکدیگر متصل می کند نیز برای یکپارچگی آن سرزمین مفید است. ضمن آنکه در آینده ای نزدیک که حکومتی مبتنی بر دمکراسی سکولار خواهیم داشت، برای مناطق و مردمانی که ضربه بیشتری خورده اند تمهیداتی برای جبران آن در نظر گرفته خواهد شد تا همه مردم ایران فارق از نوع قومیت، از آن راضی باشند. در آن صورت نقشه های شوم آن چند نفری که اینجا و آنجا در فکر تجزیه بخشهایی از آن کشور هستند، کاری که در طول تاریخ بدان مبادرت ورزیده اند، خنثی خواهد شد.

یک توصیه به گربه های ملوس بی حیایی که تصور کرده اند بیشه از شیران خالیست و از اینرو دُم علم کرده و برای گوشت داخل دیزی که در آن را باز می پندارند کمین کرده اند:

" بهتر است بجای تفکرات خام، به استقرار دمکراسی و آبادی ایران بیاندیشید."

مسلمن در یک ملی گرائی متعادل که بر اعلامیه حقوق بشر استوار است، هیچ تفکر، عقیده، دین، مذهب و آئینی چه خداباورانه و چه آتئیسمی رد و طرد نمی شود و این در حالی است که ملی گرایان، فرصت خواهند یافت تا ریشه های تاریخی خود را بازیافته بهتر بشناسند.

بازنگری و شناخت توانائی و دستاوردهای شگرف پیشینیان ما، در محدوده ایران و همچنین در خارج از آن، حداقل به ما این درس را خواهد داد که اگر پیشینیان ما توانستند، پس ما هم می توانیم. این نگرش در اولین قدم، ما را از افسردگی و خود کم بینی که بیش از چهل سال است بدان گرفتارمان نموده اند رها خواهد نمود.

به موازات این بازنگری در تاریخ خودمان، بررسی تاریخ مبارزات آزادی خواهانه کشورهای دیگر که بر روی پای خود ایستادند نیز قسمت دوم پازل خودسازی اجتماعی و سیاسی را برای ما امکان پذیر می کند، مبنی بر اینکه:

 " تو خودت می توانی، چون توانمند هستی و نیازی به خارجیان نیست. آنها خود خواهند آمد."

این امر را ما برای مثال در بررسی انقلاب آمریکا بر علیه خودکامگی و استثمار بریتانیا که به یک جنگ بزرگ تبدیل شد و سرانجام به استقلال آمریکا انجامید شاهد هستیم. در این انقلاب، آمریکائی ها منتظر پشتیبانی خارجیان نماندند و تنها به اتکای خودشان از جای برخاستند. تنها بعد از آن بود که برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه نیز از آنها حمایت نمودند.

مورد دیگری که می توان بدان اشاره نمود، گروه مقاومت جوانان لهستانی است که بعد از آنکه چرچیل در هنگامه اشغال لهستان توسط نازی ها، پشت آنها را خالی کرد، خود دست بکار شدند و با دادن اسیران و کشته های بسیار زیاد که اکثر آنها دانش آموز و دانشجو بودند، ضربات مهلکی به نازی ها در خاک لهستان وارد آوردند.

این نوع نگرش دو سویه به تاریخ، می تواند بخش دوم پازل را کامل کند:

" پیشینیان تو نشان داده اند که زنان و مردان بزرگ و کوشا و شجاعی بوده اند و از مرگ هراسی نداشته اند، بنابراین تو نیز قادر خواهی بود تاریخ را ورق بزنی. به خودت باورمند و متکی باش. خارجی ها خواهند آمد."

باورمند بودن به یک معنویت کامل که بطور منطقی و بدون آویختن به خرافه، قادر باشد به ما این نگرش عمیق را آموزش بدهد که بعد از مرگ بیولوژیک چه رخ خواهد داد، در اولین قدم به این بینش خواهد انجامید که مرگ حقیقی وجود ندارد. این آگاهی، ترس و هراس ما را از مردن از بین خواهد برد و یا در اولین قدم تقلیل خواهد داد. در اینجا قسمت آخر پازل دست یابی به آزادی، کامل می شود.

اگرچه تصور آنکه با سقوط استبداد دینی، در ابتدای به ساکن یک دمکراسی تمام عیار متکی به سکولاریزم شکل خواهد گرفت نیزیک فکر خام است که تجزیه و تحلیل آن در این مختصر نمی گنجد. در اینجا فقط به عنوان یک مثال می توان به آلمان دمکراتیک بعد از نازی ها اشاره نمود که تا مدتها با گروه تروریستی RAF  یا «فراکسیون ارتش سرخ» درگیر بود تا آنکه به تدریج با ایجاد تغییراتی در قوانین مربوطه، توانستند عوامل این گروه تروریستی چپ گرا را دستگیر کنند.

ضمنن باید دانست این جمله که «نظریه توطئه گری بریتانیا، یک فکر مضحک دائی جان ناپلئونی می باشد» را خود دستگاهای تبلیغاتی-امنیتی بریتانیا در ذهن ما ایرانیان جا انداخته اند. همانطور که فوقن بدان اشاره نمودم، من معتقدم نادر شاه افشار با برنامه ریزی سطح به سطح کمپانی هند شرقی بریتانیا کشته شد. زیرا بریتانیا در گذشته و حال، هرگز یک حکومت قوی ملی گرا را در هیچ کجای جهان بر نتافته و نمی تابد. در این ارتباط، تجزیه کشورها، یکی از ابزارهای این استثمارگر پیر است.

پایان قسمت دوم

مطالعه قسمت اول

 

تحقیق و پژوهش : فرامرز تابش


 

              کد مقاله در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

 kt,b jhvdod hdvhkdhk nv afi rhvi ikn,sjhk_rslj n,l  

 

 

 

فایل صوتی مقاله برای نابینایان


 

 ف

 زیرنویس ها

 

[19]  Parsi

[20] Dadabhai Naoroji

[21] Sam Hormusji Framji Jamshedji Manekshaw

[22] Shiamak Davar

[23] Bollywood

[24] Boman Irani

[25] Freddie Mercury                     

[26] Farrokh Bulsara 

[27]  Homi Bhabha

[28]   Soli Sorabjee

[29]    Mohandas Karamchand Gandhi

[30]   نزار (نام کامل: أبومنصور نزار بن معاذ المصطفی لدین الله) شاهزاده فاطمی و بزرگترین پسر امام هشتم اسماعیلیان و امام اطهار فاطمی، المستنصر بود.

[31]   آلبرت ادوارد یا ادوارد هفتم از ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۰ پادشاه بریتانیا بود

[32]  James Fergusson

[33]   Assuan

[34]  George Frederick Ernest Albert پادشاه بریتانیا از سال ۱۹۱۰ تا سال ۱۹۳۶

[35]  Mahatma Gandhi

[36]   Kasturba

[37]  Mahadev Desai

[38]  Sarojini Naidu

اسناد 

 [سند ششم ]  Eleonore Chowdhury-Haberl: Zarathustras Erben

[ سند هفتم ]   https://www.youtube.com/watch?v=U-hT10XKZbA      و    https://www.youtube.com/watch?v=gr5AtRrWmJo

[ سند هشتم ]   Governance   Royal Commonwealth Society

 

منابع مفید در همین ارتباط

 https://www.youtube.com/watch?v=ZSgHSFBBzuA

https://www.gatewayhouse.in/bombay-home-to-aga-khans/#:~:text=According%20to%20historians%2C%20Hasan%20%E2%80%98Ali%20Shah%2C%20the%2046,of%20the%20modern%20period%20in%20the%20community%E2%80%99s%20history.

https://namnak.com/iranian-actors-in-bollywood.p84071

https://en.wikipedia.org/wiki/Persian_language_in_the_Indian_subcontinent#cite_ref-FOOTNOTEAbidiGargesh2008103_6-0

https://parsikhabar.net/india/the-pompous-legacy-of-the-persian-language-in-india/24787

https://www.todaytranslations.com/about/language-history/farsi-language-history/

https://qz.com/india/1072665/the-persian-language-has-a-rich-history-in-india-but-its-slowly-dying-out

https://www.bing.com/search?form=MOZLBR&pc=MOZI&q=%D8%BA%D8%B2%D9%86%D9%88%DB%8C

%D8%A7%D9%86+%D9%87%D9%86%D8%AF+%D9%88+%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86+%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

https://iranianuk.com/20160629110504016/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%88%D8%AF-%D9%87%D9%86%D8%AF-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1