کارل مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین- قسمت دوم

 


مقاله ای از بخش علوم سیاسی


قسمت دوم

 

سوسیالیزم در مفهوم واقعی آن

آنچه می خواهم بگویم آن است که اگر کلمه سوسیالیزم را تجزیه و تحلیل کنیم، در پایه ای ترین شکل، مفهوم آن یک سیستم حکومتی خواهد بود که عمده فعالیتهای آن برای سرویس دهی به اجتماع و افراد مربوط به آن محدودی جغرافیایی خواهد بود.

این طرز تفکر به شکل خالص آن، قابلیت کامل انطباق تمام عیار با ملی گرائی را دارد و در هیچ  دیسکورسی[24] در این رابطه، نقطه تضاد مابین این دو مفهوم یافت نمی شود. به عقیده من در لیست کشورهایی که به مفهوم حقیقی کلمه، سوسیالیست هستند در بالاترین سطح، کشور آلمان قرار دارد. این در حالی است که در این لیست، کشورهای مارکسیستی جائی ندارند.

متأسفانه کشورهای چپ گرا از این مفهوم و مفاهیمی از این دست، استفاده ابزاری می کنند، تا در مقابل جهان آزاد از سیستمهای استبدادی خود ویترینی قابل قبول ارائه دهند. همانطور که می دانیم بسیاری از کشورهای نام برده شده، از کلمه «دمکراتیک» در پس و یا پیشوند نام کشورهای خود استفاده می نمایند، مانند جمهوری دمکراتیک کامبوج. از همه این فریبکاری ها، اعجاب آورتر، استفاده از جمله «دیکتاتوری دموکراتیک خلق» است که مائوتسه تونگ[25] طی خطابیه ای در سال ۱۹۴۰ میلادی از آن استفاده نمود و بعدها موفق شد آنرا به عنوان ماده ای از قانون اساسی چین کمونیست بر آن اعمال کند، گرچه هم خود مائو و هم افراد بسیاری در حکومت چین کمونیست همواره سعی کرده اند این جمله را دیکتاتوری دمکراتیک خلق بر علیه بورژوازی تفسیر نمایند. [سند هشتم]

 

یک تجربه شخصی

حدود پنج تا شش سال قبل از آزاد شدن کشورهای اقمار شوروی در سال ۹۱ – ۱۹۹۰، در سال ۱۹۸۵ برای کاری مهم از آلمان به کشور بلغارستان رفته بودم. فقر و فلاکت در این کشور کمونیستی در حد بسیار بالائی قابل مشاهد بود. مغازه ها از اجناس، کاملن خالی بودند و فقط هفته ای یک تا دوبار مواد غذائی کنسروی توزیع می شد که البته بعد از چند ساعت همه به فروش می رسید. بهترین غذائی که در بهترین هتل های توریستی عرضه می شد، مرغ سرخ کرده با سیب زمینی بود که البته فقط توریستهای صاحب دلار می توانستند از عهده پرداخت آن برآیند. از همه این مسائل که بگذریم، فساد اخلاقی بسیار گسترده در آن کشور کاملن مشهود بود. عمده توریستها را مردان عرب تشکیل می داند که به توریستهای سکس مشهور شده بودند. من خود بارها شاهد آن بودم که یک مرد عرب به یک زن جوان بلغاری که بچه اش را در بغل داشت و درست در کنار شوهر او، جمله ای می گفت و زن بچه را به بغل شوهرش می داد و با مرد عرب راهی جائی نامعلوم می شد. مترجم بلغار من می گفت، بسته به سن زن، این معامله برای چیزی مابین ۱۰ تا ۵۰ دلار به انجام می رسد.

مجددن در سال ۱۹۹۱ به بلغارستان رفتم. در این زمان این کشور تازه از سلطه شوروی رسته و سریعن به بلوک غرب  پیوسته بود. آنچه مشاهده می کردم بسیار جای خوشحالی داشت، زیرا همه مغازه ها سرشار از انواع اغذیه، میوه و سبزیجات بود و دیگر حتی یک مورد از معاملات سکس که پیشتر به وفور همه جا قابل مشاهده بود، دیده نمی شد. به نظر می آمد، سوداگران و طالبان عرب این بیزنس نیز دیگر علاقه ای به سفر به این کشور نداشتند.

همه آنچه شخصن مشاهده نمودم، موید نقطه نظرات کارل کوپر است که در قسمت اول مقاله آورده شد.

در همان دوران پسا شوروی، در جمهوری چک، یک خانم جوان دانشجو که مترجم ما بود از اینکه بعد از جدائی کشورش از بلوک شرق توانسته بودند ۵۰ کیلومتر اتوبان بسازند، غرق در غرور بود!! . این در حالی است که در همان دوره، آلمان دارای هزاران کیلومتر اتوبان بود. این رقم در سال ۲۰۲۱بالغ بر ۱۳۱۹۲ کیلومتر اعلام شد. با یک اظهار نظر غیر تخصصی می توانم بگویم، شبکه اتوبانهای آلمان، تقریبن همه این کشور را پوشش می دهد.

باید در نظر داشت که چپ های ایران تلاش زیاد نمودند تا فروپاشی شوروی را به عنوان « تغییر از جمهوری شورایی به اتحادیه کشورهای مشترک‌المنافع » جا بیاندازند که البته این امر خریداران زیادی نیافت و در فرهنگ سیاسی و تاریخی جهان با اتیکت «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی» ماندگار شد. دیگر آنکه من در منابع آلمانی و انگلیسی زبان به چنین ادعایی که چپ های ایرانی مطرح می کنند برنخوردم.


تحلیل و قیاس مختصر مارکسیسم در نقاط مختلف جهان

چپ و چپ گرائی در کشورهای مختلف جهان دارای مفاهیم کمابیش متفاوتی می باشد. صرف نظر از گروه های کمونیستی افراطی اولیه مانند راف(RAF) یا همان فراکسیون ارتش سرخ که در آلمان به فعالیتهای تروریستی مشغول بود، چپ گرائی کنونی در آلمان در عمل به مفهوم فاصله گرفتن، آنهم از نوع ایجاد یک زاویه نسبی با آمریکاست. این گروه ها هدفشان کسب اکثریت در بوندس تاک[26] یا همان پارلمان دولت فدرال است. این چپ ها، نه طالب تجزیه آلمان هستند و نه با فرهنگ آن کشور سر جنگ و ستیز دارند و نه به تخریب چهرهای سیاسی، ادبی و فلسفی آن کشور مایل می باشند. بطور کلی می توان چپ آلمانی را متعادل و میانه رو تلقی نمود.

به عقیده من تندروترین چپ های اروپا متعلق به ایتالیا و اسپانیا هستند، اما در صدر این جدول، تندرو های چپ یونان قرار دارند که حتی با پشتیبانی بی دریغ از تندروهای اسلامی در مسائل مربوط به دیگر کشورها که از استبداد مذهبی رنج می برند، ضدیت خود را با آمریکا نشان می دهند.

بطور کلی می توان گفت، اصولن چپ های شمال اروپا از چپ های جنوب اروپا متعادل تر می باشند. 

در آمریکا چپ گرایی حالتی تهاجمی دارد و با برنامه از پیش تعیین شده در اتاق های فکری و بطور سیستماتیک، در اتحاد با گلوبالیست های شناخته شده و یا مخفی در پس پرده، چند هدف را در برنامه کار خود دنبال   می کند:

۱ - کوچک کردن آمریکا.

۲ - محدود کردن ارتش آمریکا در جهان.

۳ - مبارزه با پاتریوتیزم[27] آمریکائی.

۴ - سیاه و ضد انسانی نشان دادن شعار هایی چون «اول آمریکا».

۵ - تحت نفوذ و کنترل درآوردن دانشگاه ها و مراکز علمی آمریکا.

۶ - تأثیر گذاری بر افکار مردم آمریکا و هدایت آنها به سمت و سویی که مایل هستند با ایجاد تینگ تنگ های[28] پر شمار در سراسر آن سرزمین.

۷ - سعی در از رده خارج کردن دلار به عنوان ارز مورد معامله در سطح جهانی و جایگزینی آن با ارزهایی دیگر.

۸ - تحت کنترل درآوردن مدیای اصلی و شبکه های تلویزیونی با میلیونها مخاطب. این اقدام چپ گلوبالیزم در آمریکا با اخراج تاکر کارلسون[29] مجری جمهوری خواه بسیار محبوب فاکس نیوز[30] وارد فاز جدی خود شد. کارلسون همراه با جمهوری خواهان کنگره و میلیونها آمریکائی دیگر معتقد است که نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا از طرف دمکراتها به سرقت رفته است. اخراج غیرمنصفانه او در تاریخ بیست و چهارم آوریل ۲۰۲۳ که برنامه های انتقادی زیادی را نسبت به این موضوع و مسائل مشابه تهیه و اجرا می کرد، نشان از آن دارد که فاکس نیوز را نیز که آزاد تر از دیگر شبکه های تلویزیونی آمریکا بود به جبهه سی ان ان[31] و شبکه های مشابه، درآورده اند.

و البته مواردی دیگر.

در مورد چپ های افراطی ایرانی-آمریکائی که اکثرن از طبقه دانشگاهی و آکادمیک هستند، اوضاع بسیار وخیم تر است. زیرا این افراد علاوه بر دارا بودن همه صفات چپ آمریکائی، برخی خصوصیات بومی ایرانی را نیز با خود حمل می کنند.

یکی از خصلت های بسیار تند این افراد، مخالفت هیستریک با سلسله پادشاهی پهلوی می باشد و این مخالفت بی پایه و اساس، هم اکنون تبدیل به مخالف شدید و غیر منطقی و بدون سند آنها با بازماندگان این خاندان شده است. حضور بسیار پر رنگ این افراد در تلویزیون های فارسی زبان که با سورس های مالی تأمین شده از طرف شیخ های عرب حاشیه خلیج فارس، آمریکائی های دمکرات و بریتانیای ها اداره می شوند و یک صدائی آنها در معکوس جلوه دادن وقایع شکست خورده چهره، نخبه و قهرمان سازی برای مردم ایران تا جائی آشکار است که گوئی همه این افراد مدرس دانشگاه های آمریکائی، یک متن تهیه شده ویژه را روخوانی می کنند.

بر خلاف چپ های آلمانی، چپ های افراطی ایرانی نه تنها تمامیت ارضی ایران را به رسمیت نمی شناسند، بلکه فرهنگ ملی ایرانی را نیز به تمسخر می گیرند. اما بطور عجیبی مخالفت آنها با اسلام رادیکال و خشن یا همان تروریسم اسلامی تنها در حد لفاظی می باشد، آن هم اگر ایجاب کند، در غیر اینصورت مخالفت جدیی با این گروه ها ندارند. شاید یکی از دلایل آن، همکاری گروه های اسلامی تندرو و تروریست با روسیه در یک جنگ ضد انسانی بر علیه کشور اکراین باشد. جنگی که چپ های افراطی ایرانی بنا به خواست حکومت پوتین، «عملیات ویژه» نامیدند و آن را مورد تأیید قرار دادند.

خصلت ناپسند دیگر تحصیلکردگان چپ گرای ایرانی دانشگاه های آمریکایی آن است که ملی گرائی و پاتریوتیسم متعادل ایرانی را فاشیسم جلوه می دهند و آن را خطرناک تر از استبداد دینی تلقی می کنند.

بگذارید یک بار برای همیشه یک موضوع مهم را روشن سازم:

          " به علت اثرات عمیقی که عارفان بلند مرتبه ای چون، حافظ، فردوسی، سعدی، نظامی، مولوی و ... بر تفکرات مردم ایران برجای نهاده اند، ملی گرائی متعادل ایرانی، نه راست محسوب می شود و نه چپ. از اینرو از این به بعد در فرهنگ سیاسی، سه جبهه خواهیم داشت: راست، ملی گرائی متعادل ایرانی و چپ.  "

 

 

نفوذ چپ در آمریکا با استفاده از قانون " اسب تروا [32]

قبل از دو قطبی شدن جهان، بعد از جنگ جهانی دوم، تفکراتی که ممکن است در ادبیات سیاسی مراکز آکادمیک، چپ و چپ گرایانه قلمداد شوند عمدتن به مفهوم فاصله گرفتن از قدرت حاکمه که مطلق گرا نیز بوده است می باشد. بدان معنا که خط مستقیم و راست همانا تبعیت از قدرت حکومت در نظر گرفته می شد و چپ به مفهوم ایجاد زاویه دید نسبت به این قطب بود.

بعد از جنگ جهانی دوم، نظم نوینی در جهان حاکم شد که در آن در نظر گرفتن حقوق انسانها در اولویت قرار گرفت و این امر از چنان اهمیتی در این نظم جدید برخوردار بود که به تصویب قوانین اساسی متکی بر اعلامیه حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان انجامید. همه این کشورها به کشور قدرتمند آمریکا که در آن زمان به نوعی قهرمان اصلی جنگ جهانی مبدل شده بود پیوستند.

در اینجا باید دانست طبق قوانین اولیه و ازلی خلقت، در مقابل هر پدیده ای در جهان، بدون استثنا پدیده ای دیگر در تضاد با آن بوجود خواهد آمد. طبق همین قانون، در مقابل جبهه معتقد به آزادی انسان و رعایت حقوق او، که سرمایه داری و اقتصاد آزاد را مورد تأیید قرار می داد، روسیه با استناد به مارکسیسم این ادعا را مطرح نمود که برای هدایت جوامع بشری، بکار گیری اعتقادات کارل مارکس کافی است، چه در زمینه مناسبات اجتماعی و چه در زمینه اقتصاد. این کشور که بزودی نام اتحاد جماهیر شوروی را بخود گرفت، تئوری های لنین را نیز چاشنی تفکرات خود نمود و با اشغال بخشهای وسیعی از جهان، به ویژه در اروپا، جبهه واحد خود را تشکیل داد و بزودی جهان به قطب راست و چپ تقسیم شد. 

از آنجا که تفکرات مارکسیستی- لنینیستی با طبیعت عادی نوع انسان مبنی بر آزادیخواهی، به ویژه آزادی عمل در انتخاب نوع زندگی، کاملن در تضاد بود و گرچه در آن زمان کشورهای مارکسیستی، رابطه خود را با جهان غرب قطع نموده بودند و بشدت از درز کردن اخبار از داخل به خارج و بالعکس جلوگیری می نمودند، بزودی مردمانی که در کشور شوروی و اقمار آن زندگی می کردند به یک واقعیت بزرگ واقف شدند و آن اختلاف سطح زندگی و اقتصادی در کشور خود و جهان آزاد غرب بود.

این روند که اقتصاد معیوب مارکسیستی در آن نقش اساسی را بازی می نمود، به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجامید و در پی آن همه کشورهایی که ارتش سرخ با اشغال آنها، به جمع اقمار آن کشور ملحق ساخته بود، به سرعت به جمع کشورهای بلوک غرب پیوستند.

با همه آنچه گفته شد و با شکست واضح و آشکار بلوک شرق، تفکرات چپ گرایانه مارکسیستی کاملن از بین نرفت و برای کنترل جهان، راه دیگری را در پیش گرفت که برای جهان آزاد به مراتب خطرناکتر از تضاد سابق آن با غرب می باشد. این بار چپ که در وضعیت شکست خورده آن زمان خود، بسیار آشفته بود، سعی کرد از شگرد «اسب تروا» استفاده کند و با نفوذ در قوی ترین کشور جهان با قدرتمندترین دمکراسی به عنوان شاهکار مردان بزرگی که از آنها با نام پدران بنیانگذار آمریکا یاد می شود، دمکراسی را از درون آن سرزمین فاسد کرده، تفکرات چپ گرایانه را در تعریفی به ظاهر متفاوت در آنجا چیره گرداند.

در این رابطه با تشکیل عمدی و نسبتن شتابزده الیگارش های[33] بشدت ثروتمند در روسیه، کار ارتباط با قدرتمندان اقتصادی جهان آغاز شد و بزودی دانشگاه ها و مراکز آکادمیک جهان دمکراتیک غرب به تسخیر نئوچپ گرایان درآمد.

در این میان، چپ ایرانی که همیشه دنباله رو بوده است و هرگز از آن، نوگرایی و یا ارائه تزهای مستقل مارکسیستی دیده نشده است، در دانشگاه ها و مراکز علمی جهان غرب که حالا زیر نفوذ آشکار تفکرات چپ القائی روسیه قرار دارد، جانی تازه گرفت و کار بجایی رسید که افرادی با تفکرات خنثی و یا حتی کمی راستگرایانه را نیز در جاذبه مغناطیسی خود در آورد.  تمام اطلاعاتی که این افراد در تلویزیون های فارسی زبان ارائه  می دهند از مقالاتی می باشد که پرفسور های به شدت چپ گرای آمریکائی و یا ندرتن اروپائی نوشته اند.

نئوچپ گرائی در مراکز آکادمیک آمریکائی و تا حدودی اروپائی تا جایی گسترش یافت که موفق شد آتئیسم و مارکسیسم را تا اندازه ای همسو کند. امری که بطور طبیعی به علت خصلت ذاتی این دو تفکر، غیرممکن  می نمود.

در انتهای این قسمت نباید نقش کنفدراسیون های دانشجویی چپ گرا را در اکثر کشورهای جهان در یارگیری از اتباع کشورهای ضعیف برای ایجاد شبکه های ترور در کشورهای متبوع خود فراموش نمود. یکی دیگر از شگردهای اتحاد جماهیر شوروی برای برداشتن لقمه ای هرچه بزرگتر از جهان، ایجاد سازمان هایی با پیشوند "سازمان آزادیبحش....." بود که طبق روال کار "کا گ ب" ، با نامی زیبا هدف متفاوتی را دنبال می نموند.

اسنادی که واسیلی نیکیتیج میتروخین [34] ،کارمند ارشد بایگانی سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی( ک گ ب) در سال ۱۹۹۲ میلادی در اختیار بریتانیا قرار داد، پرده از جنایات و دخالتهای شوروی در بسیاری از کشورهای دیگر و آنچه فوقن ارائه شد، برداشت. این اسناد بعد ها با نام «آرشیو میتروخین»، تقریبن به همه زبانها ترجمه شد. [سند نهم]


حذف معنویت در یک جامعه

یک جامعه شناسی کامل باید قادر باشد ضمن بررسی اثرات منفی غلبه دین در جامع، اثرات منفی حذف معنویت در اجتماع، بدون ارائه یک جایگزین مناسب را نیز آنالیز کند. زیرا تا همین سالهای اخیر، دین، گذشته از خصوصیت های منفی آن که مربوط به متولیان آن بوده است با ایجاد ترس از جهنم و امید به بهشت، حداقل، اقشاری از توده های مردم را از ارتکاب به جرائم اجتماعی برحذر می داشت. اما در این دوره، مردم اهمیت چندانی به احکام و نقطه نظرات دینی نمی دهند و راه و روش زندگی خود را از شبکه های اینترنتی می گیرند. این امر به مفهوم صریح گذار اکثریت مردم از مرز دین است.

همانطور که بارها در مقالات مختلف توضیح داده ام، تاریخ مصرف ادیان به سر آمده است و دلیل آن این است که:

          "به هر دین در ابتدای ایجاد خود، مقداری انرژی تعلق می گیرد. این انرژی در زمینه های مختلف به شکل گیری اولیه، توسعه و ایجاد ایمان در معتقدان، منجر می شود. به محض آنکه این انرژی رو به اتمام بگذارد، اشکالات آن مذهب یا دین هویدا می شود و از حجم مریدان خالص بشدت کاسته می شود و جای آنها را شیادان گرفته، باعث فساد در آن دین و مذهب می شود. "

باز همانطور که در مقاله نظم نوین جهان توضیح داده ام:

          " در سیاره زمین بارها یک تمدن به بالاترین حد پیشرفت علمی خود دست یافته است و با درگیری های ایجاد شده، در اثر انفجار بمبی خاص که شاید ما هنوز بدان دست نیافته ایم، چیزی مانند طوفان نوح ایجاد شده و آن تمدن را نابود ساخته و با از بین رفتن آن، تمدن جدیدی شکل گرفته است. استاد الهی در ارتباط با تمدن های قدیمی معتقد هستند که انسان از نظر علمی به جائی رسیده بود که می توانست  به راحتی به بسیاری از سیارات دیگر در مدتی کوتاه سفر کند. (نقل به مضمون) "

در هر تمدن، مطابق با پیشرفت روحی و اجتماعی، لازم می آید چندین بار قوانینی متفاوت تعیین شوند که فقط در یک نظم مدرن تر قابل اجرا می باشند.  در حال حاضر سیاره زمین در انتهای یک نظم فرسوده قرار دارد و قوانین جدیدی را برای یک نظم نوین تدوین نموده اند که تا چند سال دیگر با ایجاد دگرگونی های ابتدائی که هم اکنون آغاز شده اند، به مرحله اجرا در خواهند آمد. بنابراین:

          "همه آشفتگی های قابل مشاهد در جهان امروزی که از بین رفتن اخلاقیات، تنها یکی از معضلات آن است، بدان دلیل است که در حال حاضر جوامع بشری در فازی قرار دارند که  حد فاصل مابین  نظم در حال اضمحلال گذشته و جایگزینی نظم نوین قرار دارد. این امر تا چند سال دیگر ممکن است بدتر هم بشود."

یکی از کارآمدترین و موثرترین امور در قوانین این نظم جدید، نحوه نگرش به رابطه خدا و انسان است که با سه اصل ساده براحتی قابل جایگزینی با تفکرات الهیاتی کهن می باشد:

۱ - ارتباط تو با منبع اصلی و ازلی خلقت، یک رابطه شخصی، انفرادی و منحصربفرد  می باشد. با او گفتگو کن به هر زبان، در هر وضعیت و در هر کجا، زیرا او در درون تو حاضر است.[ سند دهم ]

۲ - به هر صورت که مایلی با تو رفتار شود، تو نیز با دیگران به همانگونه رفتار کن. و از هر رفتار که فکر می کنی اگر با تو بشود ناراحت خواهی شد از انجام آن در مقابل دیگران اجتناب کن.

۳ - سعی کن بفهمی که هستی، از کجا آمده ای و پس از مرگ چه رخ می دهد و به کجا می روی.

نسل بعد، در یک نظم نوین، جز آنچه فوقن گفته شد، چیز دیگری را دین نخواهد پنداشت. خاصه آنکه مفاد آن سه اصل، هم اکنون بوسیله استاد الهی تشریح شده به شش زبان و در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان در اختیار همگان قرار دارد.[سند یازدهم]

در نتیجه،  با جایگزینی سه اصل فوق با قوانین دست و پاگیر دینی گذشته، در حالی که جوامع بشری از معنویت به مفهوم رابطه انسان و مبدأ اصلی خلقت تهی نمی شود، خرافات دینی هم از جهان رخت برخواهد بست.

 

پایان سخن


     جامعه شناسی از دیدگاه دانشگاه سیرکمال

               دین افیون توده هاست (کارل مارکس)

بله دینی که نتواند ادعای خود را بطریق علمی مدلل کند و با ایجاد ترس و وحشت، توده ها را از وارد شدن به حیطه تفکر و انتقاد، دور نگاه دارد و بجای تشویق مردم به کار و فعالیت و دفاع از حق خود، مطالبات آنها را به جهانی دیگر حواله دهد، یقینن مانند افیونِ سست و کرخت کننده توده مردم عمل می کند. اما مارکسیسم نیز با ایجاد هیجانات طبقاتی و التهاب و تنش در جامعه، یک هدف اساسی را دنبال می کند و آن چیزی نیست جز، در وضعیت انقلابی نگاه داشتن جوامع کارگری. این امر، این گروه ها را در تضاد و التهاب دائمی با سرمایه داری و ملی گرائی قرار می دهد. چیزی که جزو جدائی ناپذیر روند طبیعی زندگی زمینی می باشد. و این در حالی می باشد که، سردمداران چنین تفکری، در کشورهای غربی به سرمایه های مادی خوبی دست یافته اند و همین امر تضاد مابین آنچه می گویند و آنچه عمل می کنند را به روشنی در معرض دید همگان قرار داده است. همانطور که مختصرن بدان پرداختیم، خود مارکس و انگلس به شدت به این تضاد ها دچار بودند. همراه با تفکرات غیر معقول و غیر طبیعی دیگر، این نوع  فریبکاریها که به تقسیم  فقر در جوامع مارکسیستی منجر شد، باعث شد مارکسیسم به بن بست برسد و در همه زمینه ها در جهان، یک جهانبینی شکست خورده تلقی شود. در نهایت، آنها نیز مجبور شدند در زمینه اقتصادی همان راهی را بروند که سیستم بورژوازی آن را بخوبی پیموده بود.

امروزه کارگران در جوامع بورژازی غربی وضعیتی به مراتب بهتر از رفقای خود در کشورهای مارکسیستی دارند و همتایان آنان که از آن کشورها گریخته به کشورهای سرمایه داری پناه آورده اند این حقیقت را به شما خواهند گفت که:

          " دیگر هرگز حاضر به بازگشت به آن جهنم نیستند."

در آلمان اگر هنگام پایان کار در یکی از شیفت های سه گانه، به پارکینگ یک کارخانه کوچک با یکصد نفر کارگر و کارمند آلمانی و ترک، سری بزنید خواهید دید که اکثر ماشین های بنز مدل بالا به کارگران ساده ترک که علاقه عجیب و حیرت آوری به مرسدس بنز دارند تعلق دارد. این در حالی است که در کشور آلمان شرقی در آن زمان، برای دریافت یک ماشین بسیار ابتدائی به نام تراباند [35] که مبلغ آن را همان روز درخواست، پرداخت کرده بودند باید تا هجده سال انتظار می کشیدند.

علیرغم همه آنچه گفته شد، من معتقدم که نقطه نظرات مارکس و دوستانش حداقل باعث شد تا امروزه نه تنها سندیکاهای کارگری، بلکه اتحادیه های نیروی کار در زمینه های دیگر در جوامع غربی بوجود بیایند تا از منافع کارگران، کارمندان، کشاوزان و دیگر اقشار دفاع کنند.

          " زیرا واضح است که خصلت زیاده خواهی انسانها و بخصوص صاحبان سرمایه که اکثرن به شهوت کسب سود حداکثری دچار می باشند، در صورت یکه تاز بودن در جهان سرمایه و کار، وضعیت را به سوی استثمار انسانهای دیگر سوق می دهد."

 در این ارتباط، جالب آنجاست که این چنین نیروهای بازدارنده، که کنترل کارفرما را در دست دارند، تنها در جوامع سرمایه داری غربی شکل گرفته و حقیقتن فعال می باشند. چیزی که در کشورهای چپ گرا فقط به عنوان یک ویترین عمل می کند و کارگر مانند دیگر طبقات جامعه زیر فشار یک استبداد سیاه به چیزی شبیه زندگی، یعنی روزمرگی مشغول می باشد.

با این حساب می توان چنین اظهار نظر کرد که:

          " فعالیتهای مارکس زیر نام مبارزه پرولتاریا بر علیه بورژوازی خالی از فایده هم نبود و ایجاد سندیکاها، که نتیجه افکار او و دوستانش بود، امروزه حداقل در کشورهای دمکراتیک، تا حدود زیادی تعادل  را مابین نیروی کار و صاحب سرمایه برقرار نموده است."

با این حساب می توان ادعا نمود که برای حفظ تعادل و ایجاد حرکت نسبتن متوازن در اجتماعات بشری، وجود گروه های چپ گرای متعادل، درست به اندازه ملی گرایان متعادل لازم و ضروری می باشد.

برای جامعه ایران که بیش از چهار ده است که از حاکمیت یک حکومت مذهبی استبدادی رنج می برد، برای پرواز به سوی یک دمکراسی حقیقی، لازم است که در آن، فعالیت همه گروه های مذهبی، دینی و عقیدتی آزاد اعلام شود و هیچ گروه فکری و عقیدتی حذف نشود. در این ارتباط بال دوم برای حرکت بطرف ایجاد یک جامعه سالم، مانند کشور آلمان که پیچیده ترین و انسانی ترین سیستم اداره جامعه را دارد، ایجاد یک سیستم قضائی حقیقتن مستقل است تا بتواند اختلافات مابین افراد را فارق از تفکرات و گرایش عقیدتی و سیاسی آنها و یا قضات، حل و فصل کند.

همانطور که در مقاله « ناسیونالیزم مانعی در مقابل گلوبالیزم و تجزیه طلبی» شرح داده ام، ناسیونالیزم ایرانی، حتی اگر به افراط گرائی و نژادپرستی هم بیانجامد، به فاسیسم به معنای سنتی آن تبدیل نخواهد شد. دلیل آن را باید در ریشه های عمیق عرفانی آن سرزمین جستحو نمود. این درحالی است که چپ افراطی به علت عدم تعلق خاطر به مسائل عرفانی که مُبلغ آن حافظ و سعدی و فردوسی و بزرگانی از این دست بوده اند و گرایش آنتی سمیتیزمی خود که ناشی از آمریکا ستیزی آنها می باشد، به سرعت به فاشیسم تبدیل خواهد شد.

با سپاس و قدردانی از توجه شما به این مقالات

پایان قسمت دوم


  اسناد قسمت اول مقاله
[سند هشتم   Mao Zedong über die "demokratische Volksdiktatur" (1940) (alphahistory.com)                                   alpha history]
[سند نهم    رجوع شود به مقاله «لزوم بازنگری در مقوله دمکراسی کنونی- قسمت دوم " آرشیو میتروخین- خیانت ایندیرا گاندی به هند "»]
[ سند دهم   رجوع شود به مقاله «ذره الهی» در بخش علوم تلفیقی]
[سند یازدهم رجوع شود به مقاله «اصول عقاید استاد الهی- قسمت اول»]

 زیرنویس های قسمت اول مقاله

[24 discours به معنای گفتمان فلسفی و بطور کلی علمی]

[25  MAO ZEDONG ]

[Deutscher Bundestag    26 ]

[Patriotismus    27]

[ 28 Think Tank ]

[ 29   Tucker Carlson] 

[30  Fox News]

[CNN    31]

[ 32یونانی ها در جنگ   تروا با ساختن یک اسب چوبی بسیار بزرگ و جا دادن سربازان خود در آن توانستند شهر تروا را به اشغال درآورند ]"

[33 گروه های کوچک رانت خوار و بسیار فاسد بخصوص در امور اقتصادی که بدین شکل سرمایه های یک کشور را به یفما می بردند و در صورت لزوم به کمک جکوما روسه کمک می کنند]

[34    Wassili Nikititsch Mitrochin]

[35   Trabant war eine von 1958 bis zum 30. April 1991 in der DDR bzw. zuletzt in der Bundesrepublik Deutschland von Sachsenring produzierte Kleinwagen-Modellreihe.   ]



 تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش


 

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

Öhvg lhvös , lhvösdsl _cdv bvi fdk_ rslj n,l

فایل صوتی برای نابینایان. کلیک کنید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر