جنگ پاسیفیک- قسمت چهارم

 




نگاهی نوین به رخدادهای جهان


بمباران هیروشیما و ناکازاکی

و دو پیآمد مثبت و تعیین کننده جهانی آن




قسمت چهارم


درهم شکستن مرزهای جنایت علیه بشریت

برای رعایت اختصار، در این ارتباط به دو نظریه از دو مورخ جنگی بسنده می شود.

 

مورخی به نام چالمرز جانسون در مقایسه دو نسل کشی نازی ها و ژاپنی ها نوشته است:

          " شاید تعیین این که کدام متجاوز، آلمان یا ژاپن، به طرز وحشیانه‌تری جمعیت سرزمین‌های اشغالی را مورد آزار و اذیت (و کشتار) قرار داده است، بی‌معنی باشد. آلمانی ها ۶ میلیون یهودی و ۲۰ میلیون از شهروندان شوروی را کشتند. ژاپنی ها ۳۰ میلیون فیلیپینی، مالایی، ویتنامی، کامبوجیایی، اندونزیایی و برمه ای را کشته اند. از این تعداد حداقل ۲۳ میلیون نفر از آنها چینی و چینی تبار بوده اند. هر دو کشور، سرزمین های اشغالی را که در مقیاسی عظیم فتح کرده بودند غارت کردند. گرچه ژاپنی ها مدت طولانی تری نسبت به نازی ها در این جنایت نقش داشتند، اما هر دو فاتح،  میلیون ها نفر را به عنوان کارگران اجباری، برده و استثمار کردند. و در مورد ژاپنی ها، علاوه بر آن، همچنین زنان و دختران بیشماری را به عنوان روسپی برای نیروهای خط مقدم خود بکار خودفروشی اجباری می گماشتند. اگر سربازی از انگلستان، آمریکا، استرالیا، نیوزیلند یا کانادا، توسط آلمانی‌ها اسیر می‌شد، نود و شش درصد احتمال داشت که از جنگ جان سالم به در ببرد. در مقایسه، میزان مرگ و میر متفقینی که توسط ژاپنی‌ها دستگیر شده بودند، نزدیک به ۳۰ درصد بود."


محاکمه توکیو نشان داد که میزان مرگ و میر در میان اسیران جنگی از کشورهای آسیایی که توسط ژاپن نگهداری می شوند، کمی بیش از  ۲۷ درصد است.

میزان مرگ و میر اسرای جنگی چینی بسیار بالاتر بود زیرا کنوانسیون لاهه که توسط امپراتور هیروهیتو در ۵ آگوست ۱۹۳۷ تصویب شد، محدودیت های قوانین بین المللی را در مورد رفتار با اسرای جنگی چینی حذف کرد. پس از تسلیم ژاپن، تنها ۵۶ اسیر جنگی چینی به طور رسمی توسط مقامات ژاپنی ثبت شد. پس از ۲۰ مارس ۱۹۴۳، به نیروی دریایی ژاپن دستور داده شد که تمام اسرای جنگی را که در دریا نگه داشته شده بودند اعدام کند.

 

دیدگاه رودلف جوزف رومل

          " این شخص استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاوایی می باشد که به عنوان یک محقق تجربی جنگ به امر نسل کشی و کشتار جمعی سیاسی می پرداخت. او در فصل ۳ آمار کشتار انسانها بوسیله ژاپن، بیان می کند که بین سال های ۱۹۳۷ و  ۱۹۴۵ ارتش ژاپن حداقل سه میلیون و حداکثر بیش از ده میلیون نفر را به قتل رسانده است. اعتقاد و باور کلی بر این است که شش میلیون نفر از جمله چینی ها، اندونزیایی ها، کره ای ها، فیلیپینی ها و هندوچینی ها از جمله اسرای جنگی غربی، بوسیله ارتش ژاپن کشته شدند.

این نسل کشی ناشی از استراتژی سیاسی و نظامی ورشکسته اخلاقی، و نیز مصلحت و عرف نظامی و فرهنگ ملی ژاپنی بود. "

 

در یک بازبینی عمیق تر در اسناد ثبت شده جنگ جهانی دوم و یا حتی کمی قبل از آن، در مورد جنایاتی که امپراتوری ژاپن در شرق آسیا و همتای او، یعنی آلمان نازی در باقی قسمتهای جهان به انجام رساندند و در مقایسه جنایات این دو نیروی اهریمنی با یکدیگر، براحتی می توان مقام اول را به عنوان بی رحم ترین آن دو، به ژاپنی ها اعطا نمود.

شعار "همه را بکش ، همه چیز را بسوزان و نابود کن" و عمل به آن، خود به تنهایی گواه ادعای فوق می باشد. یک ماشین جنگی بی رحم تر از دستگاه عریض و طویل کشتار جمعی نازی ها که مفهوم شقاوت و ددمنشی را برای بشریت ترسیم نمود. کشتار سیستماتیک هر جنبدنده ای که بر سر راه این ماشین اهریمنی قرار می گرفت و یا این سیستم با آن موافق نبود، تا آخرین روز جنگ، جان بیش از ۳۰ میلیون انسان را گرفته بود. در این وضعیت به نظر می رسید یک نیروی بسیار بزرگتر لازم است تا این ماشین مرگ را از کار بیاندازد. در آن زمان این نیرو فقط در اختیار ایالات متحده آمریکا بود.

 


بمباران اتمی ژاپن

دیسیپلین آهنین، وطنپرستی شوونیستی تمام عیار، نژادپرستی چندش آور دوران مایجی، اثرات برخی از آموزه های مذهب شنتو[1] و سرسپردگی مطلق به امپراتور ژاپن که از سامورائی های قدیمی به ارث رسیده بود، باعث ایجاد این تهور و بی باکی در ژاپنی های درگیر در جنگ جهانی دوم، شده بود. همانطور که شرح آن رفت، این افراد در گروه سازمان یافته ای به نام کامیکازه بکار گرفته می شدند که شدیدن متأثر از فرهنگ سپوکو(Seppuku) یا هاراکیری(Harakiri)  که به مفهوم خودکشی از طریق پاره کردن شکم در صورت عدم موفقیت در انجام یک مأموریت، بود، دردسرهای جدی و کشنده و مخربی را برای آمریکائی ها، استرالیایی ها و بریتانیایی ها و دیگران بوجود آورده بودند. افراد این گروه، تحت همان آموزش ها که عمدتن مربوط به سازمان سامورائی ها بود، براحتی خود و هواپیمای شکاری پر از بمب را به عرشه ناوهای آمریکائی می زدند و با دادن تنها یک یا دو کشته، باعث کشته شدن صدها نفر از نیروهای زبده تفنگداران دریایی آمریکائی می شدند.


این اقدامات، سرانجام باعث شد که هری اس ترومن رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در ساختمان ارلنکمپ[2] (ویلای ترومن) در پوتسدام آلمان، دستور استفاده از بمب جدید را صادر کند و بر آن اساس، به ترتیب دو بمب اتمی که تا آن روز تنها آمریکا آن را در اختیار داشت، اولی در ششم آگوست ۱۹۴۵  بر روی شهر هیروشیما و دومی به فاصله سه روز بعد در نهم آگوست همان سال بر روی ناکازاکی فرود آمد و رویهم رفته بیش از ۲۳۰,۰۰۰ نفر را نابود ساخت.

در پی این اقدام نیروی هوائی آمریکا، شش روز پس از بمباران دوم (در ناکازاکی)، امپراتور هیروهیتو در سخنرانی خود در ۱۵ آگوست همان سال، پایان جنگ را در شرق آسیا علام نمود و چند روز بعد از آن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵، جنگ جهانی دوم در آسیا نیز پایان یافت و نتیجتن یک ماشین اهریمنی کشتار، خونریزی، قتل و جنایات هولناک ضد بشری در آسیا از کار افتاد، اما  قبل از آن، برادر دوقلوی این اهریمن شرقی، یعنی  ماشین جنگی نازی ها، در هشتم ماه می ۱۹۴۵ با تسلیم نیروهای نظامی آلمان در اروپا از کار افتاده بود.

یک نکته مهم:

باید بیاد داشت که جنگ از دید نازی ها و ژاپنی ها، نابودی نژادهایی بود که اینان آنها را از خودشان پست تر می پنداشتند. اما از دیدگاه کشورهای دیگر که درگیر این جنگ شده بودند، هدف اصلی، دفاع از سرزمین و مردمانشان بود. این هدف با شدت گرفتن جنایات جنگی آن دو قدرت، تدریجن به دیدگاهی تندتر، یعنی از کار انداختن این دو ماشین جنگی، بدل شد.

 


نتیجه مثبت اول


قانون اساسی ژاپن

این قسمت را مستقیمن از یک مقاله دیگر که در مورد دمکراسی نوشته و در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان انتشار داده ام     می آورم تا کمی در وقت و زمان صرف جوئی شود.


         
  "پس از شکست امپراتوری ژاپن در جنگ جهانی دوم، به درخواست ژنرال داگلاس مک آرتور[3] که قصد داشت ژاپن را از یک کشور متخاصم به یک کشور دمکراتیک تبدیل کند، در پی رد پیش نویس قانون اساسی ناقصی که بوسیله یک کمیسیون دولتی غیر رسمی به سرپرستی ماتسوموتو یوجیل[ 4] ارائه شده بود، متخصصین آمریکائی در عرض یک هفته، قانون اساسی ویژه ای که متاثر از یک پیش نویس ژاپنی بود را تهیه نمودند که در تاریخ سوم نوامبر ۱۹۴۶ تصویب و در تاریخ سوم می ۱۹۴۷ به اجرا درآمد. 

بنابر یکی از بندهای این قانون اساسی، امپراتورها می توانند تا زمان مرگ، در مقام خود باقی بمانند. البته این افراد دارای قدرت اجرائی نمی باشند."

 

تغییرات اساسی و چرخش ۱۸۰ درجه ای ژاپن

از دیدگاه یک انسانگرا و صلح دوست، من شخصن حتی مرگ یک مورچه را برنمی تابم، زیرا صِرف تمرکز بر مفهوم " نابودی و از هستی ساقط نمودن "، مرا می آزارد. من در مکتبی درس خوانده ام که نه تنها برای انسانها، بلکه برای حیوانات، گیاهان و حتی جمادات، حقوق خاص خودشان را قائل است. اما در مقام یک پژوهشگر، باید قادر باشم حقایق را آنطور که به ثبت رسیده اند بازبینی و سپس بی طرفانه آنالیز کنم. بنابراین در موقعیت یک پژوهشگر که می داند به چه علت پژوهش خود را در موردی خاص آغاز نموده، و در انتها، چه نتیجه ای از ارائه مباحث خود خواهد گرفت و چه نکاتی را می خواهد به خوانندگان مقاله خود انتقال دهد، باید بگویم، در اینجا بحث بر سر این نیست که آیا برفنا رفتن جان دویست و سی هزار انسان بر اثر بمبارانهای اتمی آن دو شهر، مهم است یا خیر، بلکه موضوع آن است که: " تا به کی قرار بود آن جنایات هولناک ژاپنی ها که به نظر می رسید پایانی نداشته باشد، ادامه یابد.". تا آن زمان این ماشین شیطانی، جان ۳۰,۰۰۰,۰۰۰ انسان را گرفته بود. حتی امروزه، کسی نمی تواند ادعا کند که بدون آن بمبارانهای اتمی، خودبخود ژاپونی ها دست از جنایت علیه بشریت می کشیدند.

همه ما می دانیم که برای اطفای حریق، در آتش سوزی های بزرگ جنگلها که هزاران هکتار از زمینهای پر از پوشش گیاهی و مملو از حیوانات را نابود می کند، تنها یک راه باقی می ماند و آن چیزی نیست جز آتش زدن قسمتهایی از جنگل بدست مأموران مبارزه با حریق تا از گسترش پروسه نابودی مراتع و در پی آن شهرها جلوگیری شود. بمباران آن دو شهر نیز در انتها، چنین تأثیری را دربر داشت.


در دادگاه جنایات جنگی توکیو که در بیست و نهم آوریل ۱۹۴۶ تنها چند ماه پس از تشکیل دادگاه نورنبرگ که بررسی جنایات جنگی نازی ها را برعهده داشت، و بر همان اساس و با پروسه ای مشابه به بررسی جنایاتی پرداخت که حتی هولناکتر از جنایات نازی ها بود. در این دادگاه، متهمان، بسیاری از این جنایات را پذیرفتند.

پیامد مستقیم خاتمه جنگ و اجرای تریبونال های توکیو و قبل از آن، نورنبرگ، قبل از هر چیز ایجاد قوانین جدید جهانی، و توسعه حقوق بین الملل را ممکن ساخت.

با مقایسه قوانین بسیار مستبدانه و غیرقابل انعطاف ناشی از خودبزرگ پندا ری که از نسهای پیش در تاروپود امپراتوری های ژاپن رسوخ نموده بود، قانون اساسی جدید ژاپن، گرچه بخشی از آن تحمیلی بود، اما نوید ایجاد یک کشور مدرن و همسو با جامعه جهانی را می داد که تار و پود آنرا قرار بود اعلامیه حقوق بشر تشکیل دهد.


اعلامیه حقوق بشر

این اعلامیه، یکی از دستاوردهای بزرگ متفکران آن دوره و از نتایج مثبت جنگ جهانی دوم محسوب می شود که تغییرات بنیادینی را در اندیشه بشر ایجاد نمود. این قطعنامه که در تاریخ  دهم دسامبر ۱۹۴۸ توسط کمیته سازمان ملل متحد به ریاست النور روزولت، همسر پرزیدنت فرانکلین روزولت تهیه شده بود، توسط مجمع عمومی به عنوان قطعنامه ۲۱۷ در سومین جلسه آن که در کاخ شایلو در پاریس برگزار می شد، پذیرفته شد و به عنوان اولین گام در تدوین منشور بین‌المللی حقوق بشر، در سال ۱۹۶۶ تکمیل  و در سال ۱۹۷۶ لازم‌الاجرا شد.

این قطعنامه که شامل ۳۰ ماده می باشد، خطوط مشخصی را به عنوان استاندارد مشترک حقوق برای  همه مردم و همه ملت‌ها، صرفنظر از اعتقادهای شخصی آنها ترسیم می کند.

به عقیده من در این دوره تدریجن شاهد آن هستیم، این ۳۰ ماده احتمالن کافی نیست و لازم است ماده ها و یا تبصره های دیگری بدان افزوده شود.


پذیرفتن این قطعنامه از طرف ژاپن از یکسو و از سویی دیگر، اجرائی شدن مفاد قانون اساسی جدید در ژاپن، این کشور متخاصم که با ماشین جنگی غول آسای خود می رفت تا ابتدا همه آسیا و سپس همه جهان را ببلعد، تبدیل به یک کشور سازنده و مفید و همسو در مناسبات بین المللی ساخت و در مدت زمان کوتاهی آن را در رده یکی از تولید کنندگان تکنولوژی برجسته جهان تثبیت نمود . همه این تغییرات مثبت بدان دلیل است که آن پشتکار و درستکاری، که این ملیت را تحت تأثیر یک تفکر اهریمنی به آن هیولا تبدیل نموده بود، اینک همان عوامل، اما در جهتی صحیح عمل نموده، نفرت مردم جهان را به احترامی عمیق نسبت به آنان مبدل ساخته است.


پایان قسمت چهارم




.............................................

تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

12.03.2022


در قسمت پنجم  می خوانید:

- بررسی دومین نتیجه مثبت بمباران اتمی

- نتیجه جنگها در جهان از دیدگاه روند سیرکمال

و....


زیرنویس ها:

 

[1] این مذهب یک مکتب پلی تئیسم است که شامل تعداد نه آموزه است . به نظر می آید آموزه دوم یعنی ماکوتو (Makoto) به مفهوم صداقت، در اینجا مورد نظر بوده است.

 [2]ویلای ترومن به نام Erlenkamp در منطقه ای در پوتسدام آلمان

 D[3]Douglas MacArthur

M[4]Matsumoto Eugene

:منابع

به غیر از منابعی که در بخشهای اول تا چهارم ارائه شده اند، در این قسمت منبع دیگری عنوان نمی شود زیرا دراین سری مقالات از منابع انگلیسی و آلمانی متفاوتی استفاده شده است که در ارائه آمار و ارقام بطور مختصر با یکدیگر متفاوت می باشند. از اینرو خوانندگان، خود می توانند به زبانی که بدان آشنائی دارند منابع زیادی را یافته، مطالعات خود را گسترش دهند.

  

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:

idv,adlh , khöhchöd , #dhlnihd lefj Hk-rslj +ihvl

 

فایل صوتی برای نابینایان. کلیک کنید

 

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر